Dictiornary-Farsi | عقب مانده ذهنی تربیت پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر


Other Matches

educable mentally retarded	عقب مانده ذهنی اموزش پذیر
mentally retarded	عقب مانده ذهنی
mentally subnormal	عقب مانده ذهنی
mental retardation	عقب مانده ذهنی
mentally deficient	عقب مانده ذهنی
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
low grade defective	عقب مانده ذهنی تراز پایین
trainable	تربیت پذیر
well-bred	با تربیت تربیت شده
idle balance	مانده راکد مانده غیرفعال
hards	پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
retort residue	ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing	پس مانده ابکشی پس مانده
residue check	بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
heuristic	ذهنی
subjective	ذهنی
psychical	ذهنی
psychic	ذهنی
mental	ذهنی
intellectuals	ذهنی
intellectual	ذهنی
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
subjective equality	برابری ذهنی
subjective reality	واقعیت ذهنی
subjective value	ارزش ذهنی
subjective utility	سودمندی ذهنی
imaginary <adj.>	ذهنی باف
subjectivism	ذهنی گرایی
imagery	تصویرسازی ذهنی
rehearsal	مرور ذهنی
rehearsals	مرور ذهنی
heuristic learning	یادگیری ذهنی
psychgenetic	موجدمحرکات ذهنی
psychogenic	موجدمحرکات ذهنی
perceptual handicap	ناتوانی ذهنی
psychological make up	نمود ذهنی
intellectual	ذهنی روشنفکر
intellectuals	ذهنی روشنفکر
image	تصویر ذهنی
images	تصویر ذهنی
mentally handicapped	معلول ذهنی
stupdity	کند ذهنی
stupidness	کند ذهنی
imbecility	کند ذهنی
to imprint on the mind	ذهنی کردن
faculty	قوه ذهنی
mental faculties	قوی ذهنی
intrinsic	طبیعی ذهنی
mental process	فرایند ذهنی
mental maturity	بلوغ ذهنی
mental image	تصویر ذهنی
mental ability	توانایی ذهنی
mental analysis	تحلیل ذهنی
mental function	کارکرد ذهنی
mental confusion	گم گشتگی ذهنی
mental development	رشد ذهنی
mental faculty	قوه ذهنی
mental growth	رشد ذهنی
mental discipline	پرورش ذهنی
unintelligence	کند ذهنی
mental set	امایه ذهنی
mental structure	ساخت ذهنی
mentalities	قوه ذهنی
faculties	قوه ذهنی
bradyphrenia	کندکاری ذهنی
to stamp on the memory	ذهنی کردن
mentality	قوه ذهنی
faculties	نیروی ذهنی دانشکده
oligophrenia	عقب ماندگی ذهنی
connotations	توارد ذهنی معنی
mental subnormality	عقب ماندگی ذهنی
hypophrenia	عقب ماندگی ذهنی
faculty psychology	روانشناسی قوای ذهنی
psychologt	دانش قواوکارهای ذهنی
phantasm	روح تصویر ذهنی
faculty	نیروی ذهنی دانشکده
mental retardation	عقب ماندگی ذهنی
eidetic imagery	تصویر ذهنی روشن
noetic	ذهنی قیاس منطقی
presence of mind	حاضر ذهنی هوشیاری
stupor	کند ذهنی گیجی
stupors	کند ذهنی گیجی
subjectively	بطور ذهنی یا باطنی
aniconia	فقدان تصویر ذهنی
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
subjective scoring	نمره گذاری ذهنی
subjective psychology	روانشناسی ذهنی گرا
stupidities	کند ذهنی بی علاقگی
stupidity	کند ذهنی بی علاقگی
verbal image	تصویر ذهنی کلامی
mental deficiency	عقب ماندگی ذهنی
connotation	توارد ذهنی معنی
psychics	دانش قوا وکارهای ذهنی
secondary mental deficiency	عقب ماندگی ذهنی ثانوی
borderline mental retardation	عقب ماندگی ذهنی مرزی
primary mental deficiency	عقب ماندگی ذهنی نخستین
california tests of mental maturity	ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
terman group test of mental ability	آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
columbia mental maturity scale	مقیاس کلمبیا برای بلوغ ذهنی
otis lennon mental ability test	آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
gentlest	با تربیت
upbringing	تربیت
mannerless	بی تربیت
mannerliness	تربیت
randy	بی تربیت
gentler	با تربیت
ill mannered	بی تربیت
ill-bred	بی تربیت
gentle	با تربیت
pedagogy	تربیت
education	تربیت
nurture	تربیت
grossest	بی تربیت
blowzed	بی تربیت
grossing	بی تربیت
half bred	بی تربیت
chuff	بی تربیت
low bred	بی تربیت
lowbred	بی تربیت
unmannerly	بی تربیت
unpolished	بی تربیت
churl	بی تربیت
true bred	با تربیت
grossed	بی تربیت
grosser	بی تربیت
well bred	با تربیت
grosses	بی تربیت
bearish	بی تربیت
gross	بی تربیت
caddish	بی تربیت
uncivil	بی تربیت
ill bred	بی تربیت
nurtured	تربیت
nurturing	تربیت
manner	تربیت
barbarous	بی تربیت
nurtures	تربیت
impolite	بی تربیت
gentry	تربیت
good breeding	تربیت
cultivation	تربیت
genteelness	تربیت
gentrice	تربیت
uncivilly	بی تربیت
instruct	تربیت کردن
abets	تربیت کردن
train [teach]	تربیت کردن
to bring up	تربیت کردن
steerage	اداره تربیت
cads	ادم بی تربیت
boors	ادم بی تربیت
cad	ادم بی تربیت
abetted	تربیت کردن
rudesby	ادم بی تربیت
cultured	تربیت شده
abetting	تربیت کردن
carl	ادم بی تربیت
teach	تربیت کردن
genteely	از روی تربیت
rear	تربیت کردن
reared	تربیت کردن
rearing	تربیت کردن
rears	تربیت کردن
boor	ادم بی تربیت
educate	تربیت کردن
genteel	تربیت شده
trains	تربیت کردن
made	تربیت شده
hoyden	روستایی بی تربیت
schooling	تربیت اسب
educates	تربیت کردن
trained	تربیت کردن
school	تربیت اسب
educating	تربیت کردن
give lessons	تربیت کردن
abet	تربیت کردن
teacher training	تربیت معلم
train	تربیت کردن
accomplished	تربیت شده
educative	تربیت امیز
undisiplined	تربیت نشده
an a woman	زن تربیت شده
physical education	تربیت بدنی
educate	تربیت کردن
schools	تربیت اسب
reeducation	تربیت مجدد
fish culture	تربیت ماهی
education	تعلیم و تربیت
otis quick scoring mental ability test	آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
schools	تادیب یا تربیت کردن
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
school	تادیب یا تربیت کردن
disciplinary	تادیبی وابسته به تربیت