Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English
Persian
retreat
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreated
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats
عقب نشینی اجباری بازگشتن
Other Matches
forced withrawal
عقب نشینی اجباری
reoccurring
بازگشتن
come back
بازگشتن
come round
بازگشتن
reoccurrence
بازگشتن
untread
برگشتن بازگشتن
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vectors
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
withdrawal
عملیات عقب نشینی اختیاری عقب نشینی
backpedal
عقب نشینی در مقابل حریف عقب نشینی
withdrawals
عملیات عقب نشینی اختیاری عقب نشینی
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
variable recoil
سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
of obligation
اجباری
constrained
اجباری
obliging
اجباری
forced
اجباری
compulsive
اجباری
mandatory
اجباری
compulsory
اجباری
strained
اجباری
binding
اجباری
obligatory
اجباری
forcible
اجباری
bindings
اجباری
de rigueur
اجباری
forced movement
حرکت اجباری
forced oscillations
نوسانهای اجباری
compulsury deduction
فرانشیز اجباری
forced sale
فروش اجباری
compulsory hospitalization
بستری اجباری
forced landing
فرود اجباری
forced labour
کار اجباری
forced labor
کار اجباری
forced saving
پس انداز اجباری
compulsory education
اموزش اجباری
coercive
اجباری قهری
compulsory
حرکات اجباری
levying
سربازگیری اجباری
levy
سربازگیری اجباری
compulsorily
بطور اجباری
blessing in d.
توفیق اجباری
compulsory freestyle
حرکات اجباری
levies
سربازگیری اجباری
prescribed exercise
حرکات اجباری
levied
سربازگیری اجباری
compulsory levies
مالیات اجباری
conscription
خدمت اجباری
compulsory saving
پس انداز اجباری
juxtaposition
ارتباط اجباری
statute labour
کار اجباری
concentration camp
اردوگاه کار اجباری
servitude
خدمت اجباری رعیتی
concentration camps
اردوگاه کار اجباری
compulsury deduction
کسر گذاری اجباری
impressment
بکار اجباری گماری
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
schoolable
مشمول تحصیل اجباری
commitments
بستری کردن اجباری
commitment
بستری کردن اجباری
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
forced page break
قطع اجباری صفحه
forced move
حرکت اجباری شطرنج
forced marching
راه پیمایی اجباری
forced landing
فرود اجباری هواپیما
forced crossing
عبور اجباری از رودخانه
forced convection
تبادل حرارت اجباری
crossing site
محل عبور اجباری
canalize
هدایت اجباری منشعب کردن
work farm
اردوی کار اجباری زندانیان
to have compulsory insurance
[cover]
اجباری
[الزامی]
بیمه بودن
to be compulsorily insured
اجباری
[الزامی]
بیمه بودن
closed shops
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps .
محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
power approach
تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
retrocedence
پس نشینی
adsorption
رو نشینی
recoils
پی نشینی
recoiling
پی نشینی
sedimentation
ته نشینی
nightlife
شب نشینی
an eveing party
شب نشینی
evening party
شب نشینی
illuviation
ته نشینی
sedimentation
ته نشینی
recoiled
پی نشینی
deposits
ته نشینی
soirees
شب نشینی
precipitation
ته نشینی
soiree
شب نشینی
soirTes
شب نشینی
deposit
ته نشینی
subsidence
ته نشینی
sedinentation
ته نشینی
settling
ته نشینی
wake
شب نشینی
recoil
پی نشینی
wakes
شب نشینی
waked
شب نشینی
sedimentary
ته نشینی
cotenancy
هم اجاره نشینی
to burn the midnight oil
شب نشینی کردن
sanctuary
حق بست نشینی
sanctuaries
حق بست نشینی
urbanism
شهر نشینی
electrostatic procipitation
ته نشینی الکترواستاتیک
eremitism
گوشه نشینی
fallback
عقب نشینی
eremitic life
گوشه نشینی
sedimentation pond
حوضچه ته نشینی
to burn the midnighoil
شب نشینی کردن
retreats
عقب نشینی
retreated
عقب نشینی
retrocedence
عقب نشینی
katabasis
عقب نشینی
retrocession
عقب نشینی
ruralize
ده نشینی کردن
retreat
عقب نشینی
line of retreat
خط عقب نشینی
retreating
عقب نشینی
hypostatic
ناشی از ته نشینی
hutment
کلبه نشینی
sequestered life
گوشه نشینی
reclvsion
گوشه نشینی
solitariness
گوشه نشینی
tenantry
اجاره نشینی
nomadism
کوچ نشینی
recess
عقب نشینی
recoiled
عقب نشینی
silting
رسوب ته نشینی
settlement
ته نشینی مسکن
suburbia
حومه نشینی
urbanization
شهر نشینی
recoil
عقب نشینی
recoils
عقب نشینی
recoiling
عقب نشینی
settlements
ته نشینی مسکن
seclusion
گوشه نشینی
break ground
عقب نشینی
recesses
عقب نشینی
recoil mechanism
دستگاه عقب نشینی
urbanist
وابسته بشهر نشینی
rocket propulsion
فشارعقب نشینی موشک
urbanistic
وابسته بشهر نشینی
give ground
<idiom>
عقب نشینی کردن
retreated
عقب نشینی کردن
backblast
شعله عقب نشینی
drop back
<idiom>
عقب نشینی کردن
sedimentation analysis
تجزیه بروش ته نشینی
To retreat. To withdraw.
عقب نشینی کردن
withdraw
عقب نشینی کردن
to give ground
عقب نشینی کردن
to fall back
عقب نشینی کردن
colonial
معماری کوچ نشینی
to beat a retreat
کوس عقب نشینی
to beat a retreat
عقب نشینی کردن
to lose ground
عقب نشینی کردن
subornation
زیر پا نشینی اغواء
to sound the retreat
شیپورعقب نشینی زدن
short recoil
عقب نشینی کوتاه
sinks
ته نشینی حفره یاگودال
sink
ته نشینی حفره یاگودال
withdraws
عقب نشینی کردن
recoil mechanism
مکانیسم عقب نشینی
blowback
عقب نشینی خودکار
blowback
ضربه عقب نشینی
retirement
عقب نشینی اختیاری
companionship
مصاحبت پهلو نشینی
scuttled
عقب نشینی روزنه
retreat
عقب نشینی کردن
retreats
عقب نشینی کردن
ebb current
عقب نشینی اب دریا
scuttles
عقب نشینی روزنه
scuttle
عقب نشینی روزنه
scuttling
عقب نشینی روزنه
back pressure
فشار عقب نشینی
retreating
عقب نشینی کردن
setback
فشار عقب نشینی
setbacks
فشار عقب نشینی
backblast
موج عقب نشینی
long recoil
عقب نشینی طولانی
pull away
عقب نشینی کردن
to have a knock back
عقب نشینی کردن
[در موقعیتی]
straddled
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
setback
نیروی عقب نشینی توپ
breakdown
ته نشینی مواد معلق دردوغاب
straddle
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
to sound the retire
شیپور عقب نشینی زدن
to sound a retreat
شیپور عقب نشینی زدن
straddles
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
variable slide
طول عقب نشینی متغیر
setbacks
نیروی عقب نشینی توپ
a white collar job
کار پشت میز نشینی
cloister
صومعه گوشه نشینی کردن
alluvial
ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com