English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
retract عقب کشیدن برگشتن
retracted عقب کشیدن برگشتن
retracting عقب کشیدن برگشتن
retracts عقب کشیدن برگشتن
Search result with all words
draw ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
draws ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
Other Matches
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
roll around <idiom> برگشتن
to go back برگشتن
backslide برگشتن
abjeure برگشتن از
returns برگشتن
to put back برگشتن
deviating برگشتن
return برگشتن
returned برگشتن
returning برگشتن
to turn turtle برگشتن
revert برگشتن
reverting برگشتن
reverted برگشتن
reversing برگشتن
double back <idiom> برگشتن
get back <idiom> برگشتن
reverses برگشتن
reverse برگشتن
sheer برگشتن
deviated برگشتن
deviates برگشتن
reversed برگشتن
reverts برگشتن
reoccurrence برگشتن
on the way back در برگشتن
lapse vi برگشتن
to come back برگشتن
regurgitates برگشتن
regurgitating برگشتن
come back برگشتن
go back برگشتن
deviate برگشتن
regorge برگشتن
resile برگشتن
recrudesce برگشتن
retroflex برگشتن
reoccurring برگشتن
regurgitate برگشتن
regurgitated برگشتن
hark back برگشتن
chare برگشتن
repullulate برگشتن
rebounds پس زدن برگشتن
to bounce [cheque/check] برگشتن [چکی]
capsizes برگشتن قایق
capsizing برگشتن قایق
head off <idiom> به عقب برگشتن
rebounding پس زدن برگشتن
capsize برگشتن قایق
go back on <idiom> به عقب برگشتن
capsized برگشتن قایق
rebounded پس زدن برگشتن
untread برگشتن بازگشتن
to fall away برگشتن مرتدشدن
swindles ورق برگشتن
swindled ورق برگشتن
resile به عقب برگشتن
swindle ورق برگشتن
apostatize از دین برگشتن
remigrate از مهاجرت برگشتن
introspect بخود برگشتن
till his return تا موقع برگشتن او
rebound پس زدن برگشتن
recoiled بحال نخستین برگشتن
chars جسم زغال برگشتن
recoiling بحال خود برگشتن
repatriation برگشتن یا برگرداندن به میهن
recoils بحال نخستین برگشتن
repatriations برگشتن یا برگرداندن به میهن
perseverate اصراردر برگشتن کردن
recoils بحال خود برگشتن
recoil بحال خود برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
recoiled بحال خود برگشتن
recoil بحال نخستین برگشتن
to throw back به تبار خود برگشتن
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
char جسم زغال برگشتن
topple برگشتن واژگون کردن
toppled برگشتن واژگون کردن
topples برگشتن واژگون کردن
toppling برگشتن واژگون کردن
repatriates بمیهن خود برگشتن
repatriated بمیهن خود برگشتن
repatriating بمیهن خود برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
charring جسم زغال برگشتن
home شهر بخانه برگشتن
repatriate بمیهن خود برگشتن
homes شهر بخانه برگشتن
recoveries برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
recovery برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
put about تغییر جهت دادن برگشتن
backcross چند پشت بعقب برگشتن
relapse مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses مرتد بحال نخستین برگشتن
bear up برگشتن قایق بسمت باد
counter recoil برگشتن لوله پس از عقب نشینی
relapsing مرتد بحال نخستین برگشتن
overturn معلق شدن برگشتن وسیله
remount برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
overturns معلق شدن برگشتن وسیله
overturned معلق شدن برگشتن وسیله
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
procedure turn دور زدن برای برگشتن در مسیر
bear off برگشتن قایق بسمت مخالف باد
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
inside out <idiom> داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
blenches جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
drag کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
drags کشیدن بزور کشیدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradled نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradles نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
timed آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
to pluck at کشیدن
shove کشیدن
withdrawals پس کشیدن
shoved کشیدن
give a pull at کشیدن
shoves کشیدن
withdrawal پس کشیدن
evulsion کشیدن
shoving کشیدن
draw in تو کشیدن
plotted کشیدن
mark off خط کشیدن
imbibing در کشیدن
imbibes در کشیدن
imbibed در کشیدن
imbibe در کشیدن
sigh اه کشیدن
sinks کشیدن
sink کشیدن
sighed اه کشیدن
sighs اه کشیدن
lave کشیدن
indravgnt تو کشیدن
plots کشیدن
drawing کشیدن
plot کشیدن
hauls کشیدن
sighing اه کشیدن
hauling کشیدن
hauled کشیدن
haul کشیدن
indraft تو کشیدن
indraght تو کشیدن
magnetizes کشیدن
heaved کشیدن
figures کشیدن
figuring کشیدن
flaunt به رخ کشیدن
flaunted به رخ کشیدن
flaunting به رخ کشیدن
suffered کشیدن
suffers کشیدن
flaunts به رخ کشیدن
charts کشیدن
charting کشیدن
charted کشیدن
figure کشیدن
suffer کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com