Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
recede
عقب کشیدن خودداری کردن از
receded
عقب کشیدن خودداری کردن از
recedes
عقب کشیدن خودداری کردن از
receding
عقب کشیدن خودداری کردن از
Other Matches
abstained
خودداری کردن
abstains
خودداری کردن
abstaining
خودداری کردن
forborne
خودداری کردن
keep up
خودداری کردن
withold
خودداری کردن از
geuk gei
خودداری کردن
hold in
خودداری کردن
abstain
خودداری کردن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
keep a straight face
از خنده خودداری کردن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
contains
شامل بودن خودداری کردن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
contained
شامل بودن خودداری کردن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
hold out
حاکی بودن از خودداری کردن از
contain
شامل بودن خودداری کردن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
forbears
امساک کردن خودداری کردن از
forbear
امساک کردن خودداری کردن از
self command
خودداری
abstention
خودداری
self control
خودداری
composure
خودداری
self-possession
خودداری
continence
خودداری
forearance
خودداری
self possession
خودداری
abstinence
خودداری
self-control
خودداری
equanimity
خودداری
forbearance
خودداری
abstentions
خودداری
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
forbore
خودداری کرد
self control
قوه خودداری
dishonors
خودداری از پرداخت
dishonoured
خودداری از پرداخت
dishonoring
خودداری از پرداخت
dishonored
خودداری از پرداخت
holdouts
خودداری از بازی
dishonouring
خودداری از پرداخت
restraints
نگهداری خودداری
dishonours
خودداری از پرداخت
restraint
نگهداری خودداری
holdout
خودداری از بازی
dishonour
خودداری از پرداخت
self repression
مسک نفس خودداری
sit out
خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
to abstain from something
خودداری
[ازدادن رای ]
abstentions
خودداری ازدادن رای
abstention
خودداری ازدادن رای
conscientious objection
خودداری از خدمت سربازی
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
abstain
خودداری داوران ازدادن رای
abstained
خودداری داوران ازدادن رای
abstaining
خودداری داوران ازدادن رای
abstains
خودداری داوران ازدادن رای
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
temperance
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
escapism
خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
To smell. To sniff.
بو کشیدن ،بو کردن
gold export point
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
triggers
کشیدن رها کردن
trigger
کشیدن رها کردن
trace
ضبط کردن کشیدن
strap
کشیدن تیز کردن
traced
ضبط کردن کشیدن
triggered
کشیدن رها کردن
traces
ضبط کردن کشیدن
straps
کشیدن تیز کردن
experiencing
تجربه کردن کشیدن
lengthening
طولانی کردن کشیدن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
experience
تجربه کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
entrain
سوار کردن کشیدن
lengthen
طولانی کردن کشیدن
lengthens
طولانی کردن کشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
saving
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
impales
محدود کردن میله کشیدن
pickets
نرده کشیدن مراقبت کردن
extract
بیرون کشیدن استخراج کردن
yip
زوزه کشیدن عوعو کردن
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
epp
جزر کردن فرو کشیدن
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
go out
اعتصاب کردن دست کشیدن از
picket
نرده کشیدن مراقبت کردن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
drag
سخت کشیدن لاروبی کردن
to lead away
پیرو خود کردن کشیدن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
dragged
سخت کشیدن لاروبی کردن
leave off
قطع کردن دست کشیدن از
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
drags
سخت کشیدن لاروبی کردن
impaled
محدود کردن میله کشیدن
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
impale
محدود کردن میله کشیدن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
picketed
نرده کشیدن مراقبت کردن
to work off
مصرف کردن دست کشیدن از
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
breathes
نفس کشیدن استنشاق کردن
extracted
بیرون کشیدن استخراج کردن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
breathe
نفس کشیدن استنشاق کردن
fences
حفظ کردن نرده کشیدن
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
solicits
بیرون کشیدن وسوسه کردن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
solicit
بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting
بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicited
بیرون کشیدن وسوسه کردن
chid
گله کردن از زوزه کشیدن
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
breathed
نفس کشیدن استنشاق کردن
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
extracts
بیرون کشیدن استخراج کردن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
extracting
بیرون کشیدن استخراج کردن
prohibition
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
stroke
لمس کردن دست کشیدن روی
clamours
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
take in
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
stroked
لمس کردن دست کشیدن روی
stroking
لمس کردن دست کشیدن روی
bedraggle
روی زمین کشیدن و چرک کردن
touse
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
clamoured
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
strokes
لمس کردن دست کشیدن روی
To spilt hair . To make a fine distinction .
مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
clamor
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
lucubrate
شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
clamouring
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to take a recess
موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
shielding
زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
gaping
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to dwell on
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
cross (something) out
<idiom>
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
gape
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaped
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
lanciation
سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
gapes
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
foot bow
کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
extends
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extending
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extend
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
sain
تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
drag
کشیدن بزور کشیدن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
recoupment
خودداری از پرداخت دین به علت وجود علت قانونی
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
whip stall
شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
arrest of judgment
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
smokes
دود کردن دود کشیدن دود دادن
smoke
دود کردن دود کشیدن دود دادن
charting
کشیدن
draining
اب کشیدن از
strain
کشیدن
drained
کشیدن
drained
اب کشیدن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com