English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (8 milliseconds)
English Persian
conditional contract عقد مشروط
Search result with all words
condition مشروط کردن
providing مشروط بر اینکه
provisional شرطی مشروط
provisional مشروط
probation ازادی مشروط
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
probationer عفو مشروط
probationers عفو مشروط
unconditional غیر مشروط
limited مشروط
conditionally بطور مشروط
contingent تصادفی مشروط
contingent مشروط
contingents تصادفی مشروط
contingents مشروط
deposition درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
depositions درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
pending مشروط
qualified مشروط
plea وعده مشروط
pleas وعده مشروط
conditional مشروط
subject مشروط
subjected مشروط
subjecting مشروط
subjects مشروط
provided مشروط
provided مشروط به انکه
conditioned مشروط
absolute غیر مشروط
absolutes غیر مشروط
eventual مشروط
parole ازادی مشروط
paroled ازادی مشروط
paroles ازادی مشروط
paroling ازادی مشروط
precarious عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
claused bill og exchange بارنامه مشروط
concurring opinion رای موافق مشروط
conditional confession اقرار مشروط
conditional discharge ازادی مشروط
conditional order سفارش مشروط
conditional probability احتمال مشروط
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
deferred dividened سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
dirty bill od lading بارنامه مشروط
estate at will اجاره مشروط
extra good time معافی مشروط از زندان
foul bill of lading بارنامه مشروط
goods on approval تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
on approval مشروط به رضایت خریدار
person in whose favor a condition is mad مشروط له
probationary period دوره ازادی مشروط
probative دال بر اثبات مشروط
probatory دال بر اثبات مشروط
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
qualified endorsement فهرنویسی مشروط
restrictive indorsement فهر نویسی مشروط
sub modo مشروط یا مضیق یا مقید
subject to being unsold مشروط براینکه
ticket of leave سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
on probation در آزادی مشروط
absolute <adj.> غیر مشروط
inalienable <adj.> غیر مشروط
indispensable <adj.> غیر مشروط
inevitable <adj.> غیر مشروط
unalienable <adj.> غیر مشروط
unalterable <adj.> غیر مشروط
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com