Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
pluralism
عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
Other Matches
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
government enterprise
موسسات تولیدی دولتی
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
centralism
سیستم تمرکز در اداره مملکت
decentralism
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
government office
اداره دولتی
functionalism
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
mechanicalism
عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
the funds
قرضه دولتی سهام وام دولتی
ostensible
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
guild socialism
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
private institutions
موسسات خصوصی
private enterprises
موسسات خصوصی
public institutions
موسسات عمومی
public enterprises
موسسات عمومی
thrift institutions
موسسات پس انداز
investment institutions
موسسات سرمایه گذاری
nonprofit enterprises
موسسات غیر انتفاعی
country
مملکت
countries
مملکت
realms
متصرفات مملکت
realm
متصرفات مملکت
per pais
بوسیله مملکت
business combination
ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
external operation
عملیات خارج از مملکت
paper standard
پول رایج مملکت
state aid
کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
kingdom
مملکت یا کشور پادشاهی موالید
cession of territory
واگذار کردن اراضی مملکت
They have seized ( dominated) the country.
مملکت را قبضه کرده اند
soils
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
ne exeat regno
دستور عدم خروج از مملکت
soil
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soiling
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
corody
لباس وغذا وغیره که موسسات خیریه به محتاجان میدهند
regional agency
موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
investors
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investor
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
eminent domain
مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
machine based
مبتنی بر ماشین
democratic
مبتنی بر دمکراسی
character based program
برنامه مبتنی بر کاراکتر
market directed economy
اقتصاد مبتنی بر بازار
tortious
مبتنی بر تعدی و تفریط
computer based training
تربیت مبتنی بر کامپیوتر
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
hypostyle
دارای سقف مبتنی بر ردیف ستون
judge made law
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
mediacy
دخالت
interference
دخالت
intervention
دخالت
interventions
دخالت
food and agricultural organization
از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
pan germanism
نظریه مبتنی بر برتری نژاد اریایی ژرمنی بر سایر نژادها
take part
دخالت کردن
interfere
دخالت کردن
intervened
دخالت کردن
participate
دخالت کردن
meddles
دخالت بیجاکردن
meddled
دخالت بیجاکردن
meddle
دخالت بیجاکردن
to chop in
دخالت درگفتگوکردن
to have a finger in the pie
دخالت کردن
to strike in
دخالت کردن
intervenes
دخالت کردن
intervene
دخالت کردن
participates
دخالت کردن
participated
دخالت کردن
interfered
دخالت کردن
handing
دخالت کمک
admix
دخالت کردن
interferential
وابسته به دخالت
meddling
دخالت بیجا
hand
دخالت کمک
meddlesomeness
دخالت بیجا
interferes
دخالت کردن
headquarters
اداره کل اداره مرکزی
dialectic
روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
dialectic materialism
دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
take part
دخالت یا شرکت کردن
exchange intervention
دخالت در بازار ارز
to step in
دخالت کردن توامدن
interposition
دخالت میانه گیری
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
predicated
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicating
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicates
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicate
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
dominion
ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
intromit
دخالت کردن مزاحم شدن
come between
<idiom>
درروابط دونفر دخالت کردن
to have a finger in every pie
درهمه کاری دخالت کردن
objectivism
روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
expellee
افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
imperialism
سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
fractional reserve banking
روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
hen hussy
مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
pilot
زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
piloted
زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pilots
زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
telesthesia
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
She's got a finger in every pie.
او
[زن]
توی همه چیز دخالت می کند.
[رفتار ناپسند]
automation
استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
communism
کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
governmental
<adj.>
دولتی
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
states
دولتی
stating
دولتی
government-run
[television, newspaper etc.]
<adj.>
دولتی
state-
دولتی
state
دولتی
stated
دولتی
governmental
دولتی
belonging to the state
<adj.>
دولتی
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
saving institutions
موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
privates
غیر دولتی
public domain
مالکیت دولتی
private
غیر دولتی
public domain
خالصه دولتی
public ownership
مالکیت دولتی
public ownership
خالصه دولتی
economic unit
موسسه دولتی و ...
government control
نظارت دولتی
the funds
وام دولتی
state-
دولتی حالت
government departments
دوایر دولتی
stated
دولتی حالت
government regulation
مقررات دولتی
states
دولتی حالت
state
دولتی حالت
government sector
بخش دولتی
government property
مال دولتی
etatism
سوسیالیزم دولتی
government owned industries
صنایع دولتی
public servants
مامورین دولتی
government control
کنترل دولتی
debenture
حواله دولتی
government officials
مامورین دولتی
stating
دولتی حالت
public sector
بخش دولتی
public monopoly
انحصار دولتی
public ownership
مالکیت دولتی
state university
دانشگاه دولتی
state socialism
سوسیالیسم دولتی
state prison
زندان دولتی
public service
استخدام دولتی
state ownership
مالکیت دولتی
civil services
خدمات دولتی
public ship
ناو دولتی
quasi public
نیمه دولتی
state college
دانشکده دولتی
state bank
بانک دولتی
state enterprise
مالکیت دولتی
public institutions
نهادهای دولتی
public domain
خالصه دولتی
state enterprise
بنگاه دولتی
public schools
مدارس دولتی
civil servants
مستخدم دولتی
civil servant
مستخدم دولتی
political circles
دوایر دولتی
nationalized industries
صنایع دولتی
public assistance
کمکهای دولتی
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
frustration
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
summary conviction
حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
supervening impossibility of performance
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
privatize
غیر دولتی کردن
bill of oredit
اوراق قرضه دولتی
privatized
غیر دولتی کردن
The corruption in government offices .
فساد دردستگاههای دولتی
privatizes
غیر دولتی کردن
lycee l
دبیرستان دولتی درفرانسه
grant
کمک دولتی اعانه
government bonds
اوراق قرضه دولتی
privatizing
غیر دولتی کردن
quasi public company
شرکت نیمه دولتی
granted
کمک دولتی اعانه
government broadcasting
پخش برنامههای دولتی
grants
کمک دولتی اعانه
adhesion
الحاق دولتی به یک پیمان
arms
نشان دولتی نیرو
government securities
اوراق بهادار دولتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com