English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English Persian
shading symbols علائم سایهای
Other Matches
shadow price قیمت سایهای
shadow printing چاپ سایهای
shadow tuning indicator میزان نمای سایهای
legends شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
legend شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
symbols علائم
zaph dignbats علائم زف
schematic symbols علائم الگویی
symbolic table جدول علائم
identification signs علائم تشخیص
supervisory signals علائم نظارتی
hazard signs علائم خطر
symptom علائم مرض
symptoms علائم مرض
character set مجموعه علائم
control signals علائم کنترلی
economic indicator علائم اقتصادی
mathematical symbols علائم ریاضی
erection marks علائم نصب
epiphenomenon علائم ثانویه
indication signs علائم راهنمائی
signal fidelity وفاداری علائم
facing علائم ریاضی
sinusoidal signals علائم سینوسی
sound signal علائم صدا
symbolic string رشته علائم
signal transformation ترادیسی علائم
signal regeneration باززایی علائم
The symptoms ( of a disease) . علائم بیماری
signalman متصدی علائم
signal man متصدی علائم
facings علائم ریاضی
dual intensity تاکید علائم خاص
emblazonment تزئین با نشان و علائم
legends فهرست علائم واختصارات
tablature نوعی علائم موسیقی
prodrome علائم اولیه مرض
pictograph نشان یا علائم تصویری
legend فهرست علائم واختصارات
baud rate نسبت علائم درثانیه
semeiotic مکتب علائم رمزی
nomenclature فهرست علائم واختصارات
symptomatic حاکی از علائم مرض
number plate پلاک علائم مشخصه
number plates پلاک علائم مشخصه
staggy دارای علائم ونشانههای نر
syndrome علائم مشخصه مرض
semiotic وابسته به علائم مرض
semiotic مکتب علائم رمزی
semeiotic وابسته به علائم مرض
syndromes علائم مشخصه مرض
symbolization استعمال علائم ونشانهای رمزی
morsecode علائم رمز تلگرافی مرس
Road signs علائم راهنمایی و رانندگی جاده
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
discriminate با علائم مشخصه ممتاز کردن
epiphenomenon علائم بعدی و ثانوی مرض
sigil علامت نجومی علائم رمزی
discriminates با علائم مشخصه ممتاز کردن
discriminated با علائم مشخصه ممتاز کردن
signal boxes توقف گاه متصدی علائم
signal box توقف گاه متصدی علائم
accent mark یکی از علائم تکیه در موسیقی
traffic signal علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
symbology مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
insignia علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
symbolism نمایش بوسیله علائم مکتب رمزی
accidentalism تشخیص علائم گمراه کننده مرض
Follow signs for York. به علائم شهر یورک توجه کنید.
insigne علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
monitored به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitors به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
zoomorphism استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
signalment تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
monitor به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
typographies فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typography فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
pragmatics مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
annular وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
flowchart text اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
homeopathy معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
phonetician متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lockjaw قفل شدن یا کلید شدن دهان که از علائم زودرس کزاز است
external symbol dictionary فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
wire matrix printer یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com