Dictiornary-Farsi | علاقه مختصر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
tendencies	علاقه مختصر
tendency	علاقه مختصر


Other Matches

disinterest	بی علاقه کردن بی علاقه شدن
precise	مختصر کردن مختصر
stomachy	بی علاقه
interest	علاقه
interests	علاقه .
interests	علاقه
disinterested	: بی علاقه
affection	علاقه
uninterested	بی علاقه
nonchalant	بی علاقه
fondness	علاقه
ties	علاقه
interest	علاقه .
binds	علاقه
unresponsive	بی علاقه
bind	علاقه
penchant	علاقه
tie	علاقه
interested	علاقه مند
renunciation	قطع علاقه
self concern	علاقه بنفس
necrophagia	علاقه به اجساد
laceman	علاقه بند
property	علاقه مایملک
consuming	علاقه-عشق
focal point	علاقه - سرگرمی
liking	ذوق علاقه
put up with <idiom>	علاقه مند
going for (someone) <idiom>	علاقه کسی
(not one's) cup of tea <idiom>	علاقه ویژه
it is of interest to me	من در ان علاقه مندم
enthusiasts	علاقه مند
calf love	علاقه دمدمی
fondly	از روی علاقه
disinterest	علاقه نداشتن
disaffection	عدم علاقه
beloved	مورد علاقه
concerned	علاقه مند
interestedness	علاقه مندی
enthusiastic	علاقه مند
enthusiast	علاقه مند
fancies	تفننی علاقه داشتن به
disaffect	از علاقه و محبت کاستن
fancied	تفننی علاقه داشتن به
fancy free	بی علاقه عاری از عشق
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف
shebang	امر مورد علاقه
spelunking	علاقه به غار شناسی
fancying	تفننی علاقه داشتن به
fancy	تفننی علاقه داشتن به
uniterested	بی علاقه بی دخل وتصرف
fanciest	تفننی علاقه داشتن به
unconcern	عدم علاقه خونسردی
To be interested in ( keen on ) some thing .	به چیزی علاقه داشتن
You have piqued my interest in ...	تو من را به ... علاقه مند کردی.
to pique	علاقه مند کردن
To sever ones ties . to lose interest.	قطع علاقه کردن
earnest	سنگین علاقه شدید به چیزی
idiopathy	علاقه خاص ناخوشی جداگانه
interested parties	اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
I have lost my interest in football .	دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
He takes ( heels) much interest in politics.	به سیاست خیلی علاقه دارد
It is of no interest to me at all.	من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
uncommunicative	بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
wanderlust	علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
turfman	صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
incomprehensive	مختصر
compend	مختصر
brief	مختصر
febricula	تب مختصر
gnomical	مختصر
succinct <adj.>	مختصر
grammalogue	مختصر
summaries	مختصر
abridged	مختصر
succinct	مختصر
abbreviated	مختصر
curt <adj.>	مختصر
concise <adj.>	مختصر
epitome	مختصر
short <adj.>	مختصر
summary	مختصر
fleeting <adj.>	مختصر
briefest	مختصر
sums	مختصر
concise	مختصر
laconically	مختصر گو
short	مختصر
little	مختصر
short term	مختصر
shorter	مختصر
shortest	مختصر
tis	مختصر ti is
partial	مختصر
sum	مختصر
abstracted	مختصر
terse	مختصر
briefer	مختصر
briefed	مختصر
synoptic	مختصر
laconic	مختصر گو
tersest	مختصر
viz	مختصر
terser	مختصر
heterosexual	مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
adonis	جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
the iron interest	کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
shrug your shoulders <idiom>	نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
heterosexuals	مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
lady's man	مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworms	کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
ladies' man	مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
theatre fiend	آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
ladies' men	مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworm	کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
telegraphic	تلگرافی مختصر
short and sweet <idiom>	مختصر ومفید
abridge	مختصر کردن
briefly speaking	مختصر کنیم
let us be brief	مختصر کنیم
nodding acquaintance	آشنایی مختصر
paraph	امضای مختصر
petit mal	صرع مختصر
handlist	فهرست مختصر
grind out	پیشروی مختصر
potluck	غذای مختصر
scumble	مالش مختصر
compendium	مختصر کوتاهی
comedietta	کمدی مختصر
shortener	مختصر کننده
simplifier	مختصر کننده
cheep	اشاره مختصر
inking	اطلاع مختصر
tiffin	ناهار مختصر
apercu	خلاصه مختصر
velitation	جنگ مختصر
my initials are s.h	امضای مختصر من
tot	یادداشت مختصر
contracted	مختصر محدود
lacanic	مختصر و مفید
squabbling	نزا مختصر
squabbles	نزا مختصر
squabbled	نزا مختصر
squabble	نزا مختصر
curtails	مختصر نمودن
curtailing	مختصر نمودن
flashed	روشنایی مختصر
flashes	روشنایی مختصر
pithy	مختصر ومفید
concisely	بطور مختصر
curtail	مختصر نمودن
briefest	کوتاه مختصر
briefer	کوتاه مختصر
briefed	کوتاه مختصر
brief	کوتاه مختصر
flash	روشنایی مختصر
snacks	خوراک مختصر
brachygraphy	مختصر نویسی
shorthand	مختصر نویسی
synopsis	اجمال مختصر
tots	یادداشت مختصر
clicks	صدای مختصر
summary	خلاصه مختصر
curtailed	مختصر نمودن
clicked	صدای مختصر
summaries	خلاصه مختصر
click	صدای مختصر
snack	خوراک مختصر
synopses	اجمال مختصر
addict	کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
aficionado	کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
association for women in computing	متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
Absence makes the heart grow fonder. <proverb>	جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
byword	اشاره یانگاه مختصر
bywords	اشاره یانگاه مختصر
spots	زمان مختصر لحظه
abbreviate	مختصر یا مفید کردن
abbreviates	مختصر یا مفید کردن
spot	زمان مختصر لحظه
pittance	کمک هزینه مختصر
pulls	برتری جزئی و مختصر
simplification	تسهیل مختصر سازی
simplifications	تسهیل مختصر سازی
curtly <adv.>	بصورت مختصر و مفید
pull	برتری جزئی و مختصر
briefly <adv.>	بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.>	بصورت مختصر و مفید
abbreviating	مختصر یا مفید کردن
shorten	مختصر کردن کاستن
bowing acquaintance	آشنایی مختصر سلامی و بس
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
shortens	مختصر کردن کاستن
compendious	موجز مختصر ومفید
look in	دیدن کردن مختصر
blockhouse	بنای استحکامی مختصر
in a nutshell	بطور خیلی مختصر
abriviated addressing	ادرس مختصر شده
feather	فشار مختصر به گاز
metastable	دارای ثبات مختصر
shortened	مختصر کردن کاستن