Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (8 milliseconds)
English
Persian
focal point
علاقه - سرگرمی
Other Matches
disinterest
بی علاقه کردن بی علاقه شدن
sport
سرگرمی
entertainment
سرگرمی
divertimento
سرگرمی
divertissement
سرگرمی
earnestness
سرگرمی
sported
سرگرمی
sports
سرگرمی
amusement
سرگرمی
amusements
سرگرمی
diversions
سرگرمی
diversion
سرگرمی
entertainments
سرگرمی
recreations
سرگرمی
recreation
سرگرمی
pastimes
سرگرمی
pastime
سرگرمی
avocation
سرگرمی
take up
<idiom>
شروع یک سرگرمی
earnestly
باشوق و سرگرمی
toy
سرگرمی بازیچه
faddle
سرگرمی موقتی
fun
خوشمزگی سرگرمی
toys
سرگرمی بازیچه
intentness
سرگرمی توجه
hobbies
مشغولیات سرگرمی
game
سرگرمی شکار
hobby
مشغولیات سرگرمی
recreation therapy
سرگرمی درمانی
hobbyhorse
کار تفریحی سرگرمی
just for the hell of it
<idiom>
هویجوری
[بیخودی برای سرگرمی]
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
fun house
محل سرگرمی وتفریحات مختلف
plays
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
playing
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
played
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
play
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
craft
کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
crafts
کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
bind
علاقه
interest
علاقه .
interests
علاقه
interests
علاقه .
interest
علاقه
ties
علاقه
tie
علاقه
penchant
علاقه
binds
علاقه
fondness
علاقه
disinterested
: بی علاقه
stomachy
بی علاقه
unresponsive
بی علاقه
nonchalant
بی علاقه
affection
علاقه
uninterested
بی علاقه
interestedness
علاقه مندی
put up with
<idiom>
علاقه مند
consuming
علاقه-عشق
(not one's) cup of tea
<idiom>
علاقه ویژه
necrophagia
علاقه به اجساد
laceman
علاقه بند
going for (someone)
<idiom>
علاقه کسی
self concern
علاقه بنفس
calf love
علاقه دمدمی
it is of interest to me
من در ان علاقه مندم
tendencies
علاقه مختصر
enthusiasts
علاقه مند
liking
ذوق علاقه
enthusiast
علاقه مند
interested
علاقه مند
disinterest
علاقه نداشتن
enthusiastic
علاقه مند
concerned
علاقه مند
beloved
مورد علاقه
property
علاقه مایملک
renunciation
قطع علاقه
fondly
از روی علاقه
disaffection
عدم علاقه
tendency
علاقه مختصر
uniterested
بی علاقه بی دخل وتصرف
spelunking
علاقه به غار شناسی
You have piqued my interest in ...
تو من را به ... علاقه مند کردی.
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
To sever ones ties . to lose interest.
قطع علاقه کردن
to pique
علاقه مند کردن
shebang
امر مورد علاقه
heterosexuality
علاقه بجنس مخالف
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
unconcern
عدم علاقه خونسردی
fancying
تفننی علاقه داشتن به
fancied
تفننی علاقه داشتن به
fancy
تفننی علاقه داشتن به
fanciest
تفننی علاقه داشتن به
fancies
تفننی علاقه داشتن به
fancy free
بی علاقه عاری از عشق
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
idiopathy
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
earnest
سنگین علاقه شدید به چیزی
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
uncommunicative
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
turfman
صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
theatre fiend
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
bookworm
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
bookworms
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
heterosexuals
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
heterosexual
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
shrug your shoulders
<idiom>
نشانه بی علاقه
[لاقید]
یا نا آگاه بودن
[اصطلاح]
the iron interest
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
adonis
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
addict
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
aficionado
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
hacker
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ri/sme
سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing
recreation
تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreations
تفریح سرگرمی وسایل تفریح
bisexual
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
bisexuals
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
letter of intent
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
zeal
ذوق شور وطن عشق و علاقه به وطن
localism
ایین محلی علاقه محلی
Mejidian style
طرح مجید
[این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
gold washing
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com