Dictiornary-Farsi | علامت تفکیک معنی و مفهوم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
denotation	علامت تفکیک معنی و مفهوم


Other Matches

to the [that] effect <adv.>	با مفهوم [معنی] کلی
The sense of this word is not clear .	معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
denote	تفکیک کردن علامت گذاردن
denotes	تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted	تفکیک کردن علامت گذاردن
denote	علامت بودن معنی دادن
denoted	علامت بودن معنی دادن
denotes	علامت بودن معنی دادن
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
zero compression	روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation	قبول معنی عرف معنی مصطلح
signify	معنی دادن معنی بخشیدن
signifying	معنی دادن معنی بخشیدن
signifies	معنی دادن معنی بخشیدن
which transponder	علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
symbol	اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol	علامت ترسیمی علامت فرمولی
character	نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters	نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
notion	مفهوم
context	مفهوم
purporst	مفهوم
hang	مفهوم
hangs	مفهوم
intendment	مفهوم
vacuous	بی مفهوم
tacit	مفهوم
conceptions	مفهوم
conception	مفهوم
concepts	مفهوم
concept	مفهوم
moral	مفهوم
intelligible	مفهوم
sound	مفهوم
sounded	مفهوم
soundest	مفهوم
signification	مفهوم
sounds	مفهوم
purposes	مفهوم
purpose	مفهوم
notions	مفهوم
contexts	مفهوم
implicitly	بطور مفهوم
constructively	بطور مفهوم
meanings	مفهوم فحوا
implication	مفهوم استنباط
implications	مفهوم استنباط
effect	مفهوم نیت
substances	مفاد مفهوم
substance	مفاد مفهوم
implied	ضمنا" مفهوم
implied	مفهوم ضمنی
effecting	مفهوم نیت
effected	مفهوم نیت
meaning	مفهوم فحوا
purports	مفهوم ساختن
imported	مفهوم ورود
importing	مفهوم ورود
relational concept	مفهوم ربطی
significance	مفهوم اهمیت
intelligibly	بطور مفهوم
unintelligible	غیر مفهوم
conception	مفهوم آفرینی
intentions	غرض مفهوم
intention	غرض مفهوم
purport	مفهوم ساختن
purported	مفهوم ساختن
purporting	مفهوم ساختن
import	مفهوم ورود
sense	حس تشخیص مفهوم
ideogram	مفهوم نگاشت
conjunctive concept	مفهوم عطفی
senses	حس تشخیص مفهوم
impliedly	بطور مفهوم
conceptual learning	مفهوم اموزی
concept learning	مفهوم اموزی
sensed	حس تشخیص مفهوم
iuntelligibly	بطور مفهوم
comprehensibly	بطور مفهوم
conceptualization	مفهوم سازی
concept formation	تکوین مفهوم
contraposition	مفهوم مخالف
bingo	علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
percept	چیز مفهوم ادراکات
implications	مستلزم بودن مفهوم
value added concept	مفهوم ارزش افزوده
galimatias	کلام غیر مفهوم
overtone	شدیدالحن مفهوم فرعی
overtones	شدیدالحن مفهوم فرعی
implicit	اشاره شده مفهوم
implication	مستلزم بودن مفهوم
zircon	سخن غیر مفهوم
roger	مفهوم شد پیام را گرفتم
purporst	بهانه مفهوم شدن
get the message <idiom>	به واضحی فهمیدن مفهوم
the inherent	text or word a of indirectsense and مفهوم
by con.	مفهوم مخالف ان جنین میشود
read between the lines <idiom>	پیدا کردن مفهوم ضمنی
the document purports that	انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
loose sentence	جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
resolutions	تفکیک
severance	تفکیک
removal	تفکیک
resolution	تفکیک
break down	تفکیک
dissociation	تفکیک
separation	تفکیک
separations	تفکیک
secession	تفکیک
secernment	تفکیک
disjunction	تفکیک
segregation	تفکیک
separating	تفکیک
denotation	تفکیک
breakdown	تفکیک
differentiation	تفکیک
breakdowns	تفکیک
demodulation	تفکیک
disintegration	تفکیک
analysis	تفکیک
partings	تفکیک
breaks	تفکیک
parting	تفکیک
break	تفکیک
wheel	[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
separator	تفکیک کننده
resolution power	توان تفکیک
disjunct	وجه تفکیک
resolvable	تفکیک پذیر
inseparable	تفکیک ناپذیر
degree of dissociation	درجه تفکیک
separate	جدایی تفکیک
dissociation	تفکیک گسستگی
response differentiation	تفکیک پاسخ
detachments	جداسازی تفکیک
demodulator	تفکیک کننده
detachment	جداسازی تفکیک
resolving power	قدرت تفکیک
separability	تفکیک پذیری
self dissociation	خود تفکیک
detachable bottom	کف قابل تفکیک
separated	تفکیک کردن
centrifuge	تفکیک کردن
centrifuges	تفکیک کردن
dissociating	تفکیک نمودن
dissociates	تفکیک نمودن
separates	تفکیک کردن
dissociate	تفکیک نمودن
detach	تفکیک کردن
separate	تفکیک کردن
split risk	تفکیک خطر
separated	جدایی تفکیک
severable	تفکیک پذیر
separable	تفکیک پذیر
detaching	تفکیک کردن
separable	قابل تفکیک
diacritic	تفکیک کننده
thermal dissociation	تفکیک گرمایی
discriminator	تفکیک کننده
detaches	تفکیک کردن
diacritical	تفکیک کننده
separates	جدایی تفکیک
break bulk	تفکیک محصولات
break up	تفکیک کردن
break down of negotiation	تفکیک مذاکرات
partitions	تفکیک کردن
parcelling	تفکیک زمین
detachable	قابل تفکیک
separation	تفکیک متارکه
separation	تفکیک کردن
separations	تفکیک متارکه
separations	تفکیک کردن
partition	تفکیک کردن
resolutions	تفکیک پذیری
ionic dissociation	تفکیک یونی
dissociation constant	ثابت تفکیک
resolution	تفکیک پذیری
photodissociation	تفکیک نوری
optical resolution	تفکیک نوری
predissociation	پیش تفکیک
division of powers	تفکیک قوا
low resolution	تفکیک پایین
dissociation energy	انرژی تفکیک
racial segregation	تفکیک نژادی
dissociation curve	منحنی تفکیک
color separation	تفکیک رنگ
knocked down	تفکیک شده
segregation	تفکیک کردن
opaquely	چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
rebus sic stautibus	به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
break bulk agent	عامل تفکیک محصولات
segregate	جدا سازی تفکیک
low resolution	تفکیک پذیری پایین
partitions	وسیله یا اسباب تفکیک
break bulk cargo	محمولات تفکیک شده
segregates	جدا سازی تفکیک
desegregate	تفکیک زدایی کردن
resolution	تفکیک پذیری رفع
partition	وسیله یا اسباب تفکیک
desegregated	تفکیک زدایی کردن