Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
wlldcard
علامت جانشین
Other Matches
take over
مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
locum
جانشین
locums
جانشین
vicars
جانشین
vicar
جانشین
standbys
جانشین
standby
جانشین
absence indicator
جانشین
deputies
جانشین
substituting
جانشین
substitute
جانشین
imam or imaum
جانشین
surrogate
جانشین
surrogates
جانشین
deputy
جانشین
substituted
جانشین
superseder
جانشین
subsitute
جانشین
relief
جانشین
replacements
جانشین
succeeder
جانشین
succedent
جانشین
locumtenens
جانشین
heir
جانشین
successor
جانشین
succedaneum
جانشین
replacement
جانشین
he succeeded his father
جانشین پدرش شد
incomer
جانشین مهاجر
backup
جانشین بازیگر
b. eliminator
جانشین باتری ب
substitute goals
هدفهای جانشین
substitute goods
کالاهای جانشین
displacement
جانشین سازی
fill in
جانشین شونده
complete substitution
جانشین کامل
substituted
جانشین کردن
substitute
جانشین کردن
repeater
پرچم جانشین
mother surrogate
جانشین مادر
mother substitute
جانشین مادر
replacement
جانشین سازی
vacant succession
بدون جانشین
vicar of christ
جانشین یا خلیفه
standby application
کاربرد جانشین
kludge
جانشین کردن
substituting
جانشین کردن
expromissor
جانشین بدهکار
replacements
جانشین سازی
fill in
جانشین کردن
surrogates
جانشین شدن
succedaneous
متعاقب جانشین
swopping
جانشین کردن
displacing
جابجاکردن جانشین
displaces
جانشین شدن
pinches
اندک جانشین
pinch
اندک جانشین
displace
جابجاکردن جانشین
displace
جانشین شدن
swap
جانشین کردن
displaced
جابجاکردن جانشین
displaced
جانشین شدن
displaces
جابجاکردن جانشین
swapped
جانشین کردن
swaps
جانشین کردن
swopped
جانشین کردن
swops
جانشین کردن
displacing
جانشین شدن
alias
نام جانشین
aliases
نام جانشین
heir
جانشین شدن
substitution
جانشین سازی
alternate forms
شکلهای جانشین
to take over
جانشین شدن
father surrogate
جانشین پدر
surrogate
جانشین شدن
surreptitiously
محرمانه جانشین
stand in for someone
<idiom>
جانشین کسی بودن
deputies
قائم مقام جانشین
to take the place of something
جانشین چیزی شدن
subrogation
نیابت جانشین سازی
substituting
تعویض جانشین کردن
deputy
قائم مقام جانشین
locumtenens
کفیل جانشین موقت
ingraft
در ذهن جانشین کردن
substitution test
ازمون جانشین سازی
vicegerent
جانشین قائم مقام
stand-in
جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins
جانشین هنرپیشه شدن
standard
کالای جانشین رزمی
standards
کالای جانشین رزمی
alternate command authority
مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
substituted
تعویض جانشین کردن
substitute
تعویض جانشین کردن
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
stand in
جانشین هنرپیشه شدن
deputy chief of naval operation
جانشین فرماندهی نیروی دریایی
acceptable product
فراورده جانشین قابل قبول
make do with something
<idiom>
جانشین چیزی به جای چیزدیگر
symbol substitution test
ازمون جانشین سازی نمادها
vicarious
به نیابت قبول کردن جانشین
succession of the presidency
سیستم تعیین جانشین درریاست
succee
جانشین شدن میراث بردن
expansion
فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy theory
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution
حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replacing
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive
قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
replaces
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
mode
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from
کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
token
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
superseding
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersede
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
end
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ticks
علامت
badges
علامت
symptom
علامت
branding
علامت
brands
علامت
brand
علامت
stripes
علامت
stripe
علامت
mark
علامت
differentia
علامت
ticked
علامت
emblem
علامت
emblems
علامت
symptoms
علامت
badge
علامت
apostrophe
علامت
apostrophes
علامت
tick
علامت
fog signal
علامت مه
presaged
علامت
presages
علامت
insignia
علامت
indicium
علامت
symbol
علامت
presaging
علامت
designations
علامت
presage
علامت
codes and codification
علامت
caret
علامت
impresa
علامت
marks
علامت
apostrophize
علامت
indicator
علامت
ditto
علامت
designation
علامت
token
علامت
symptomless
بی علامت
banner
علامت
banners
علامت
code
علامت
signal
علامت
tags
علامت
signaled
علامت
characters
علامت
character
علامت
signalled
علامت
tag
علامت
unsigned
بی علامت
bullets
یک علامت
signal generator
علامت زا
marine code
علامت
bullet
یک علامت
signum
علامت
tokens
علامت
brand leader
علامت تجارتی
analog signal
علامت قیاسی
busy signal
علامت اشغال
advisory signal
علامت هشدار
status symbol
علامت مقام
acoustic signal
علامت صوتی
V-sign
علامت پیروزی
capital asset
علامت تجارتی
status symbols
علامت مقام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com