Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
bugle call
علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
Other Matches
starke
با شیپور علامت دادن
tabard
نوار تزیینی ترمپت یا شیپور پرچم شیپور
sennet
شیپور علامت شروع نمایش یا ختم ان
trumpet
شیپور
trumpeted
شیپور
clarion
شیپور
trumpeting
شیپور
bugles
شیپور
bugle
شیپور
tooter
شیپور زن
cones
شیپور
cornu
شیپور
cone
شیپور
trombonists
شیپور زن
trumpeters
شیپور زن
trombonist
شیپور زن
trumpeter
شیپور زن
key bugle
شیپور
trom'ba
شیپور
clang
صدای شیپور
last post
شیپور خاموشی
eustachian tube
شیپور استاش
first call
شیپور جمع
drill call
شیپور مشق
clangs
صدای شیپور
trump
صدای شیپور
trumps
صدای شیپور
syrint
شیپور بیداری
cornett
نوعی شیپور
air operated horn
شیپور بادی
service calls
شیپور خدمت
clanged
صدای شیپور
clanging
صدای شیپور
turn in
شیپور خاموشی
last port
شیپور خاموشی
turn out
شیپور بیداری
heave out
شیپور بیداری
last port
شیپور عزا
curfew
شیپور خاموشی
cornets
نوعی شیپور
curfews
شیپور خاموشی
cornet
نوعی شیپور
taps
شیپور خاموشی
reveille
شیپور بیدارباش
French horn
نوعی شیپور
salpingitis
اماس شیپور
assembly
شیپور جمع
to the color
شیپور احترام
trumpeting
شیپور زدن
to sound a parley
با زدن شیپور
the sound of a bugle
صدای شیپور
horn
شیپور پیاله
tubas
شیپور بزرگ
call to quarters
شیپور احضار
tantara
شیپور زدن
chamade
شیپور امان
trumpet
شیپور زدن
trumpeted
شیپور زدن
to blow atrumpet
نواختن شیپور
tuba
شیپور بزرگ
clarion
شیپور بلند
tantara
صدای شیپور
clarion
شیپور جنگ
alarmed
شیپور حاضرباش اشوب
alarms
شیپور حاضرباش اشوب
trumpeted
شیپورچی شیپور زدن
trumpet
شیپورچی شیپور زدن
service calls
شیپور جمع عمومی
general muster
شیپور جمع عمومی
alarum
اخطار شیپور حاضرباش
alarmingly
شیپور حاضرباش اشوب
trom'ba
شاخ شیپور زدن
trumpeting
شیپورچی شیپور زدن
first seargeant's call
شیپور سرگروهبان پیش
alarm
شیپور حاضرباش اشوب
first post
شیپور خبر شبانه
to the color
شیپور احترام پرچم
warison
پاداش شیپور حمله
sousaphone
شیپور زنگوله دار
campanula
[شبیه شیپور مینیاتوری]
blast
صدای شیپور بادزدگی
officers call
شیپور افسر پیش
pipe down
بوسیله شیپور یا نای
blasts
صدای شیپور بادزدگی
assembly
شیپور خاموشی دستگاه مرکب
call-ups
شیپور احضار بخاطر اوردن
to sound the retire
شیپور عقب نشینی زدن
call-up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call up
شیپور احضار بخاطر اوردن
to sound a retreat
شیپور عقب نشینی زدن
saxtuba
شیپور برنجی دارای صدای بم
drill call
شیپور شروع مشق صف جمع
trombone
شیپور دارای قسمت میانی متحرک
foghorn
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
foghorns
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
alarms
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarm
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarmed
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarmingly
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
toot
صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
tooted
صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
tooting
صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
toots
صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
retreats
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreated
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreat
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreating
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
all clear
شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
say the word
<idiom>
علامت دادن
signal
علامت دادن
signaled
علامت دادن
signalled
علامت دادن
To give a signal ( sign) .
علامت دادن
beach marker
علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
signal
سیگنال علامت دادن
signalled
سیگنال علامت دادن
signaled
سیگنال علامت دادن
flags
باپرچم علامت دادن
flag
باپرچم علامت دادن
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
blinds
چشمک زدن علامت دادن
signaled
مخابره کردن علامت دادن
blinded
چشمک زدن علامت دادن
blind
چشمک زدن علامت دادن
denote
علامت بودن معنی دادن
denoted
علامت بودن معنی دادن
signalled
مخابره کردن علامت دادن
denotes
علامت بودن معنی دادن
negation
تغییر دادن علامت یک عدد
signal
مخابره کردن علامت دادن
hunting horn
بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
houses
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
housed
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
markers
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
brown finish
صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
trasship
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
mine mooring
اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
contributions
جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
mechanical mouse
وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
contribution
جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
long run
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
polar motion
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
intelligence
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
laser
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
lasers
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotters
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
outputs
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com