Dictiornary-Farsi | علامت سلاح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
accident	علامت سلاح
accidents	علامت سلاح


Other Matches

range card	کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
symbol	اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol	علامت ترسیمی علامت فرمولی
character	نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters	نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
weapon	سلاح
weaponless	بی سلاح
weapons	سلاح
armor	سلاح
armour	سلاح
armouring	سلاح
armament	سلاح
armaments	سلاح
arm	سلاح
chemical munition	سلاح شیمیایی
under arms	تحت سلاح
dis armament	خلع سلاح
half loaded	سلاح نیمه پر
automatic weapon	سلاح خودکار
arms control	کنترل سلاح
to carry arms	سلاح برداشتن
spica	سماک بی سلاح
disarmament	خلع سلاح
offensive weapon	سلاح تهاجمی
offensive weapon	سلاح خطرناک
side armor	سلاح کمری
airgun	سلاح بادی
airguns	سلاح بادی
weaponry	تهیه سلاح
panoply	سلاح کامل
ranges	برد سلاح
ranged	برد سلاح
range	برد سلاح
pieces	قبضه سلاح
loading	پر کردن سلاح
distances	برد سلاح
distance	برد سلاح
to fly to arms	سلاح برداشتن
piece	قبضه سلاح
heavy arm	سلاح سنگین
brandishing	تکان دادن سلاح
brandishes	تکان دادن سلاح
brandished	تکان دادن سلاح
bear arms	تحت سلاح رفتن
intermediate range	سلاح برد متوسط
brandish	تکان دادن سلاح
cycle of operation	دوره عمل سلاح
disarms	خلع سلاح کردن
range correction	تصحیح برد سلاح
safety lock	چفت ضامن سلاح
disarmed	خلع سلاح کردن
unarm	خلع سلاح کردن
disarm	خلع سلاح کردن
artillery carriage	قنداق سلاح توپخانه
failure	عمل نکردن گیر سلاح
failures	عمل نکردن گیر سلاح
to lay down ones arms	سلاح خودرا بزمین گذاشتن
jutte	نوعی سلاح بنام ده دست
loading	خرج گذاری کردن سلاح
nuke	با سلاح اتمی حمله کردن
nuked	با سلاح اتمی حمله کردن
heavy weapon	سلاح و جنگ افزار سنگین
nukes	با سلاح اتمی حمله کردن
nuking	با سلاح اتمی حمله کردن
bingo	علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
bazookas	یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
to a oneself	خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
bazooka	یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
setting up	بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets	بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
set	بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
concrete steel	سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
half loaded	سلاح نیمه خرج گذاری شده
civil nuclear powers	کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
range calibration	تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
range board	طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
bear arms	سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
catches	ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
disarms	خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarm	خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarmed	خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
extraction	عمل اخراج در عمل سلاح
inspection arms	سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
levee en masse	عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
firing order	ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
distance angle	زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
mark	علامت
badge	علامت
symbol	علامت
badges	علامت
ditto	علامت
emblems	علامت
apostrophe	علامت
apostrophes	علامت
marine code	علامت
tick	علامت
ticked	علامت
ticks	علامت
indicator	علامت
emblem	علامت
branding	علامت
brands	علامت
caret	علامت
insignia	علامت
designation	علامت
designations	علامت
apostrophize	علامت
symptomless	بی علامت
signum	علامت
signal generator	علامت زا
signaled	علامت
indicium	علامت
codes and codification	علامت
impresa	علامت
differentia	علامت
brand	علامت
symptoms	علامت
marks	علامت
presage	علامت
presaged	علامت
presages	علامت
presaging	علامت
symptom	علامت
unsigned	بی علامت
stripe	علامت
stripes	علامت
fog signal	علامت مه
banner	علامت
bullets	یک علامت
character	علامت
characters	علامت
signalled	علامت
tags	علامت
tag	علامت
banners	علامت
code	علامت
bullet	یک علامت
tokens	علامت
token	علامت
signal	علامت
colons	علامت چاپ
pharmaceutical sign	علامت دواسازی
positive sign	علامت مثبت
processing symbol	علامت پردازش
prosign	علامت قراردادی
external symbol	علامت خارجی
radar trace	علامت رادار
radical sign	علامت جذر
request signal	علامت درخواست
ratch	علامت سفید
file mark	علامت فایل
faugh	علامت تعجب
marque	علامت مخصوص
colon	علامت چاپ
equal sign	علامت تساوی
goose	علامت سکوت
names	ابرو علامت
medical badge	علامت بهداری
idle indicating signal	علامت ازاد
mark condition	شرط علامت
logical symbol	علامت منطقی
logic symbol	علامت منطقی
line out	با خط علامت گذاشتن
line clear signal	علامت ازاد
interrogation point	علامت سئوال
note of a	علامت تعجب
index mark	علامت شاخص
prosign	علامت پیشوند
identification character	علامت مشخصه
name	ابرو علامت
guard signal	علامت نگهبان
group mark	علامت گروه
frequency mark	علامت فرکانس
flash signal	علامت فلاش
negative signe	علامت منفی
interrogative	علامت سئوال
arrow head	علامت پیکان
asymptomatic	بدون علامت
audible signal	علامت سمعی
balefire	اتش علامت
baud	علامت در ثانیه
blinker	علامت چشمک زن
coding	علامت گذاری
brand leader	علامت تجارتی
brevity code	علامت اختصاری
picture signal	علامت تصویر
analog signal	علامت قیاسی
advisory signal	علامت هشدار
interrogatives	علامت سئوال
signaling	علامت دهی
minus sign	علامت منها
minus signs	علامت منها
minus	کم شد با علامت منفی
signed	علامت دار
signal	علامت دادن
signalling	علامت دهی
acoustic signal	علامت صوتی
advance sign	علامت اوانس
busy signal	علامت اشغال
calibration mark	علامت کالیبراسیون