English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
English Persian
sic علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
Search result with all words
sick علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
Other Matches
grapho پیشوند بمعنی نوشته و ثبت شده و نوشتن
hair stroke خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
ampersand علامت چاپی & به معنای "و"
slashed zero علامت نوشته یا چاپ شده
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
methought چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
multiplication علامت نوشته شده یا چاپ شده x برای نمایش ضرب دو عدد
optical فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
plus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus signs علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus signs علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus علامت چاپ شده یا نوشته شده
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
for the nonce عمدا`
wittingly عمدا"
voluntarily عمدا"
deliberately عمدا"
wilfully عمدا"
of set purpose عمدا"
knowingly عمدا"
on purpose عمدا"
designedly عمدا"
intentionally عمدا"
prepensely عمدا
purposely عمدا
purposely عمدا"
tank job عمدا" باختن
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
willful misrepresentation عمدا" بد جلوه دادن
deliberating عمدا انجام دادن عمدی
deliberated عمدا انجام دادن عمدی
deliberate عمدا انجام دادن عمدی
deliberates عمدا انجام دادن عمدی
arsonist کسیکه عمدا ایجاد حریق میکند
to treat somebody as if they weren't there <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
symbol اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol علامت ترسیمی علامت فرمولی
character نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
i express my regret for it که چنین شد
sic چنین
so چنین
likewise چنین
such یک چنین
such چنین
it happened thaf چنین
like this چنین
thus چنین
orphan خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
be it so چنین باد
such and such چنین و چنان
who said so? که چنین حرفی زد
be it so چنین باشد
there is a rumour that چنین میگویند که
the report goes چنین گویند
beit so چنین باشد
amen چنین باد
exactly چنین است
secus نه این چنین
i imagine he is my friend چنین می پندارم
so said darius چنین گفت ....
methinks چنین مینماید
beit so چنین باد
i was given to understand چنین فهمیدم
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
Fate had so decreed . I t was so destined . قسمت چنین بود
it follows that..... چنین برمی اید که ....
is it not ایا چنین نیست
in that case حال که چنین است
i express my regret for it پوزش میخواهم که چنین شد
semble چنین به نظر می رسد
so-called که چنین نامیده شده
so called که چنین نامیده شده
methinks بنظرم چنین میرسد
that is not the case مطلب چنین نیست
perhaps so شاید چنین باشد
it look as if چنین مینماید که گویی
meseems چنین بنظرم میرسد
allo بمعنی
all- : بمعنی
all : بمعنی
such being the case حال که چنین است دراینصورت
ex-directory شخصی که چنین شمارهای را دارد
so to speak اگربتوان چنین چیزی گفت
But fate decreed otherwise. اما قسمت چنین بود .
it promisews to be easy چنین مینماید که اسان است
is that so? ایا وا قعا چنین است
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
so and so اینکار وانکار چنین وچنان
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
so-and-so اینکار وانکار چنین وچنان
scilicet از این چنین استنباط میشود.....
actino پیشوندی بمعنی
amphi پیشوندیست بمعنی
micro پیشوندی بمعنی
amph پیشوندیست بمعنی
micros پیشوندی بمعنی
agro : پیشوند بمعنی
bingo علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
letterpress چاپی
typographic چاپی
I never saw anything like it. من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
coloratura خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
coloraturas خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
he pretended to be asleep چنین وانمود کرد که خواب است
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
so to peaking اگر بتوان چنین چیزی گفت
co- پیشوندیست بمعنی با و باهم
hept پیشوندی بمعنی هفت
Co پیشوندیست بمعنی با و باهم
ads مانندad-hoc که بمعنی
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
mal پیشوندی بمعنی بد و مضر
acephalo پیشوندیست یونانی بمعنی
uni پیشوندیست بمعنی "یک " و"واحد" و "تک "
semi پیشوندی بمعنی : نیم
semis پیشوندی بمعنی : نیم
ad مانندad-hoc که بمعنی
neo- پیشوند بمعنی جدید
mono پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
neo پیشوند بمعنی جدید
phage پسوندی بمعنی خورنده
mac پیشوندی بمعنی " فرزند"
hepta پیشوندی بمعنی هفت
macs پیشوندی بمعنی " فرزند"
Mon پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
print عکس چاپی
printout نتیجه چاپی
prints عکس چاپی
letter حرف چاپی
letters حرف چاپی
print مواد چاپی
printed عکس چاپی
misprint اشتباه چاپی
misprints غلط چاپی
misprints اشتباه چاپی
prints مواد چاپی
printed wiring سیمکشی چاپی
printed matter مواد چاپی
printed matter اوراق چاپی
misprint غلط چاپی
printed مواد چاپی
printed circuit مدار چاپی
printouts نتیجه چاپی
billhead بروات چاپی
hard copy نسخه چاپی
infusion of tea دم کردن چاپی
pamphlets رساله چاپی
pamphlet رساله چاپی
fully formed characters کاراکترهای چاپی
etched circuit مدار چاپی
editorially بطور چاپی
letter press مواد چاپی
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Not on your life ! هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
No such a thing has been stipulated in the contract. درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
ads حرف اضافه لاتینی بمعنی
UN پیشوند بمعنی "لا" و " نه " وغیر و "عدم " و "نا"
greco پیشوند بمعنی یونان و یونانی
ad حرف اضافه لاتینی بمعنی
sophy پسوندی بمعنی " دانش "و " شناسی "
helminth کلمات پیشوندیست بمعنی کرم
helmintho کلمات پیشوندیست بمعنی کرم
un- پیشوند بمعنی "لا" و " نه " وغیر و "عدم " و "نا"
genesis پسوند بمعنی ایجاد کننده
aces پیشوندی ازکلمه acetic بمعنی
ace پیشوندی ازکلمه acetic بمعنی
picto پیشوندی بمعنی عکس وتصویر
acousis پسوندیست در زبان لاتین بمعنی
igni پیشوندی است بمعنی اتش
hydro پیشوندهایی بمعنی ابدار و ابزی
hydr پیشوندهایی بمعنی ابدار و ابزی
acousia پسوندیست در زبان لاتین بمعنی
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
typal شبیه حروف چاپی
soft copy نسخه غیر چاپی
small print حروف چاپی ریز
hard-copy output نسخه [خروجی] چاپی
library edition چاپی که درخودکتابخانه باشد
printed circuit board تخته مدار چاپی
letterpress وابسته بحروف چاپی
misprints غلط چاپی کردن
misprint غلط چاپی کردن
arches : پیشوندی بمعنی "رئیس " و " کبیر " و" بزرگ "
demi پیشوندی است بمعنی " نیم " و"نصف "
infra پیشوندی بمعنی زیر و پایین وپست
icosi پیشوندی بمعنی بیست وبیست تایی
diabol کلمات پیشوندیست بمعنی "شیطان " و " شیطانی "
pseud پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
cardi کلمات پیشوندی بمعنی >دل < یا >قلب < است
cardia کلمات پیشوندی بمعنی >دل < یا >قلب < است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com