English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
indication signs علایم راهنمایی
Search result with all words
compliance index شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
Other Matches
air signal علایم سمعی و بصری ارسالی از هواپیما علایم هوایی
conventional sign علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
datum dan buoy علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
civision رمز و کشف کردن علایم تلویزیونی رمز کردن علایم تلویزیونی
fog signal علایم مه
sleeve emblem علایم سراستین
morse code علایم مورس
traffic sign تابلو علایم
qualifying symbols علایم توصیفی
reflecting stud علایم شبنما
identification markings علایم شناسایی
plimsol mark علایم بارگیری
load lines علایم بارگیری
informative signs علایم اخباری
fiducial marks علایم پوشاننده
indication of masculinity علایم رجولیت
hazard signs علایم خطر
control markings علایم کنترل
draught marks علایم ابخور
visual signal علایم بصری
cipher text علایم رمز
signal علایم مخابراتی مخابرات
signaled علایم مخابراتی مخابرات
signalled علایم مخابراتی مخابرات
base symbol علایم قراردادی مبنا
symbolic logic زبان علایم یاعلامتی
military symbols علایم قراردادی نظامی
hazard signs علایم امکان تولیدخطر
accounting symbol علایم مشخصه حساب
legal assistance علایم قراردادی نقشه
emblem با علایم نشان دادن
emblems با علایم نشان دادن
ghost signals علایم راداری سرگردان
sign off علایم ختم مخابرات یامکالمات
break up مرز علایم مشخصه هدف
signal area منطقه کاشتن علایم درفرودگاه
legal assistance کمکهای قضایی شرح علایم
break up حد فاصل علایم مشخصه هدف
r.m.a. color code علایم رنگی جامعه رادیوسازان
radar echo علایم روی صفحه رادار
ghost signals علایم راداری بدون منبع
grid ticks علایم شبکه بندی نقشه
descriptive name شرح علایم روی نقشه
fiducial marks علایم منطبق شونده در صفحه رادار
regulatory signs علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
berne list کتاب علایم شناسایی بین المللی
service chevron علایم بازویی که خدمات جنگی را نشان میدهد
procedure sign علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
contacts ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
drift signal علایم نشان دهنده انحراف مسیر ناو
contacted ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacting ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
service marking علایم و مشخصات تجارتی که روی کالاها یا مهمات حک میشود
symbolic form علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
grid ticks علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
blinker چراغ چشمک زن علایم خط و نقطه مرس و ارسال پیام
signed route جاده علامت گذاری شده ودارای علایم شناسایی
pips هسته خال علایم مربوط به هدف روی صفحه رادار
pipping هسته خال علایم مربوط به هدف روی صفحه رادار
pip هسته خال علایم مربوط به هدف روی صفحه رادار
pipped هسته خال علایم مربوط به هدف روی صفحه رادار
orientation راهنمایی
leading راهنمایی
orientate راهنمایی
orientates راهنمایی
orientating راهنمایی
instructions راهنمایی
admonition راهنمایی
guidance راهنمایی
instruction راهنمایی
steerage راهنمایی
a piece of advice یک راهنمایی
leads : راهنمایی رهبری
guidable قابل راهنمایی
guides راهنمایی کردن
airt راهنمایی کردن
traffic signal چراغ راهنمایی
guided راهنمایی کردن
educational guidance راهنمایی اموزشی
a quick word of advice یک راهنمایی کوچک
guide راهنمایی کردن
lead : راهنمایی رهبری
herald راهنمایی کردن
conduce راهنمایی کردن
instruction راهنمایی کردن
vocational guidance راهنمایی شغلی
redirection راهنمایی مجدد
marshal راهنمایی کردن با
marshaled راهنمایی کردن با
marshaling راهنمایی کردن با
marshalled راهنمایی کردن با
heralds راهنمایی کردن
heralding راهنمایی کردن
heralded راهنمایی کردن
marshals راهنمایی کردن با
main ی تر راهنمایی میکند
admonitions تذکر راهنمایی
aims مراد راهنمایی
aimed مراد راهنمایی
pilotage راهنمایی کشتی
instructions راهنمایی کردن
intelligence office دفتر راهنمایی
light چراغ راهنمایی
lighted چراغ راهنمایی
lightest چراغ راهنمایی
directing راهنمایی کردن
traffic lights چراغ راهنمایی
traffic light چراغ راهنمایی
aim مراد راهنمایی
misdirection راهنمایی غلط
misguide بد راهنمایی کردن
meaconing گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
sanitize حفظ کردن اسناد و مدارک بااهمیت با تغییر اسامی یامحلها یا علایم مشخصه ان
instructed اموختن به راهنمایی کردن
redirects دوباره راهنمایی کردن
redirecting دوباره راهنمایی کردن
instruct اموختن به راهنمایی کردن
redirect دوباره راهنمایی کردن
misdirecting راهنمایی غلط کردن
misdirected راهنمایی غلط کردن
misdirect راهنمایی غلط کردن
guided راهنمایی کردن غلاف
misdirects راهنمایی غلط کردن
guides راهنمایی کردن غلاف
road traffic offences جرائم راهنمایی و رانندگی
instructs اموختن به راهنمایی کردن
instructing اموختن به راهنمایی کردن
guide راهنمایی کردن غلاف
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
leading questions پرسش راهنمایی کننده
leading question پرسش راهنمایی کننده
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
lead رهبری کردن راهنمایی
department of motor vehicles [DMV] [American E] اداره راهنمایی و رانندگی
leads رهبری کردن راهنمایی
lead out of danger با راهنمایی از خطر رهانیدن
directional وابسته به راهنمایی و هدایت
redirected دوباره راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
pilot راهنمای ناو راهنمایی کردن
Road signs علائم راهنمایی و رانندگی جاده
directs مستقیم راست راهنمایی کردن
guides راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided راهنمایی کردن تعلیم دادن
guidance راهنمای طرح ریزی راهنمایی
guide راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilots راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted راهنمای ناو راهنمایی کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
directed مستقیم راست راهنمایی کردن
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
beacon باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons باچراغ یانشان راهنمایی کردن
character guidance راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
advisory system سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
commented نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
comment نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
instruction راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
perverse verdict رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
position light علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
target echo علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
skin paint نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
cue اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
spurious signal علایم مخابراتی مزاحم خارجی در یک دستگاه مخابراتی
design heuristics راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
shoulder mark نشان سردوشی علایم سردوشی
landmark دستکهای نشان دهنده محل کاشتن مین علایم محل مین
landmarks دستکهای نشان دهنده محل کاشتن مین علایم محل مین
radar return انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
lead راهنمایی کردن هدایت کردن
steer راهنمایی کردن هدایت کردن
ushers راهنمایی کردن یساولی کردن
leads راهنمایی کردن هدایت کردن
cue : اشاره کردن راهنمایی کردن
steers راهنمایی کردن هدایت کردن
steered هدایت کردن راهنمایی کردن
steered راهنمایی کردن هدایت کردن
steers هدایت کردن راهنمایی کردن
cues : اشاره کردن راهنمایی کردن
steer هدایت کردن راهنمایی کردن
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
usher راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered راهنمایی کردن یساولی کردن
ushering راهنمایی کردن یساولی کردن
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com