English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (1 milliseconds)
English Persian
deliberate عمدی
deliberated عمدی
deliberates عمدی
deliberating عمدی
intentional عمدی
premeditated عمدی
advertency عمدی
aforethought عمدی
autonomic عمدی
prepense عمدی
wilfull عمدی
Other Matches
sabotaging خرابکاری عمدی
studied دانسته عمدی
lemons باخت عمدی
tank باخت عمدی
intentional foal خطای عمدی
sabotages خرابکاری عمدی
sabotaged خرابکاری عمدی
sabotage خرابکاری عمدی
inadvertent غیر عمدی
lemon باخت عمدی
cheap shot خشونت عمدی
intentional handball هند عمدی
intentional movement حرکت عمدی
murders قتل عمدی
murdering قتل عمدی
murdered قتل عمدی
murder قتل عمدی
willful misconduct خسارت عمدی
willful misconduct زیان عمدی
reflation تورم عمدی
wilfull murder قتل عمدی
wilful murder قتل عمدی
dump باخت عمدی
unitentional غیر عمدی
malice a خیانت عمدی
voluntary act فعل عمدی
invlountary act فعل غیر عمدی
homicide by misadventure قتل غیر عمدی
d.sin گناه بزرگ عمدی
sand bag سستی عمدی در تمرین
setting on fire اتش زدن عمدی
by accident or d. بطور اتفاقی یا عمدی
was that intended? ایا ان عمدی بود
vertical parity check مقابله توان عمدی
casually بطور غیر عمدی
arson اتش زدن عمدی
arson ایجاد حریق عمدی
involuntarily بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
deliberate عمدا انجام دادن عمدی
deliberated عمدا انجام دادن عمدی
deliberates عمدا انجام دادن عمدی
deliberating عمدا انجام دادن عمدی
miscarriage سقط جنین غیر عمدی
hack لگد زدن عمدی دررگبی
hacked لگد زدن عمدی دررگبی
hacks لگد زدن عمدی دررگبی
obmutescence خاموش نشینی سکوت عمدی
miscarriages سقط جنین غیر عمدی
inadvertence غیر عمدی عدم تعمد
draw play ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
destruct خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
duster پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
unitentionally ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
dusters پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
inadvertenly بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
voluntary عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
arson تولید حریق عمدی در مال غیر
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
barratry خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
allowances اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowance اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
throw باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
columnar and trabeated [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
manipulative deception تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
safety اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
kamikaze ناپدید شدن عمدی موج سوارزیر موج
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com