Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
deliberate
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberates
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberating
عملیات با فرصت پیش بینی شده
Other Matches
to take time by the forelock
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
pug nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
septum
حفرههای بینی پره بینی
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
guided propagation
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
chare
فرصت
oportunity
فرصت
deliberations
فرصت
deliberation
فرصت
deliberate attack
تک با فرصت
space
فرصت
deliberated
با فرصت
deliberates
با فرصت
deliberating
با فرصت
char
فرصت
at one's leisure
سر فرصت
charring
فرصت
chars
فرصت
opportunity
فرصت
opportunities
فرصت
times
فرصت
timed
فرصت
time
فرصت
spaces
فرصت
deliberate
با فرصت
occasioned
فرصت
season
فرصت
breathers
فرصت
breather
فرصت
occasions
فرصت
occasion
فرصت
seasoned
فرصت
seasons
فرصت
occasioning
فرصت
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
occasioned
فرصت مناسب
chancing
فرصت مجال
times
فرصت موقع
get a break
<idiom>
فرصت داشتن
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
opportunism
فرصت طلبی
breathing gap
فرصت سر خاراندن
chance
فرصت بل گرفتن
chanced
فرصت مجال
occasions
فرصت مناسب
times
فرصت مجال
chances
فرصت مجال
timed
فرصت موقع
timed
فرصت مجال
head start
فرصت برتری
chances
فرصت بل گرفتن
time
فرصت مجال
chanced
فرصت بل گرفتن
leisure
فرصت مجال
last-ditch
آخرین فرصت
occasioning
فرصت مناسب
opportunist
فرصت طلب
chancing
فرصت بل گرفتن
betimes
در اولین فرصت
time
فرصت موقع
vantage
تفوق فرصت
head starts
فرصت برتری
tidewaiter
درانتظار فرصت
tidewaiter
مترصد فرصت
opportunity cost
هزینه فرصت
market opportunity
فرصت بازار
deliberate defense
پدافند با فرصت
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
at leisure
فرصت دار
make time
فرصت کردن
occasion
فرصت مناسب
chance
فرصت مجال
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
watch one's time
مراقب فرصت بودن
snapat the chance
فرصت را در اغوش بگیر
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
deadline
سررسید اخرین فرصت
deadlines
سررسید اخرین فرصت
to cathan an opportunity
فرصت راغنیمت شمردن
lurks
درانتظار فرصت بودن
he seized upon the chance
فرصت راغنیمت شمرد
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
lurk
درانتظار فرصت بودن
Go while the going is good .
تا فرصت با قی است برو
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
deliberate crossing
عبور با فرصت از رودخانه
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
on the first occasion
در نخستین وهله یا فرصت
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
lurking
درانتظار فرصت بودن
at your earliest convenience
در اولین فرصت مناسب
lurked
درانتظار فرصت بودن
To take advantage of an opportunity.
از فرصت استفاده کردن
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
underdogs
فرصت برد به حریف ندادن
underdog
فرصت برد به حریف ندادن
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
extra
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra-
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
to wait for a favorable opportunity
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
extras
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
temporizer
فرصت طلب ومسامحه کار
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
bide one's time
<idiom>
صبورانه منتظر فرصت بودن
deliberate breaching
نفوذ با فرصت در میدان مین
shots
فرصت ضربت توپ بازی
shot
فرصت ضربت توپ بازی
He is an opportunist.
آدم فرصت طلبی است
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
این فرصت را از دست ندهید
lose ground
فرصت خود را ازدست دادن
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
This is my last chance .
این برایم آخرین فرصت است
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
chanced
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chances
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chancing
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to give one his revenge
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
Before it is too late . while one has the chance .
اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberate breaching
پاک کردن با فرصت میدان مین
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
predicting interval
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
i do it at odd moments
هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
I had no opportunity to discuss the matter .
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
steals
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting games
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present
<idiom>
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
seized
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
palmistry
کف بینی
mucus of the nose
اب بینی
noses
بینی
nose
بینی
graphology
خط بینی
snoot
بینی
nasally
از بینی
cross eye
دو بینی
cross eye
کج بینی
neb
بینی
nozzles
بینی
pecker
بینی
nozzle
بینی
chiromancy
کف بینی
snot
اب بینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com