Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
Other Matches
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
foolishly
جنون امیز
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
frenzied rage
خشم جنون امیز
lunes
حرکات جنون امیز
schizothymia
جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
rotundily
اب وتاب وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
He has a ready pen.
قلم شیوا وروانی دارد
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
antagonistic
خصومت امیز رقابت امیز
admonitory
نصیحت امیز توبیخ امیز
incriminatory
تهمت امیز اتهام امیز
suasive
ترغیب امیز تحریک امیز
trickier
خدعه امیز مهارت امیز
tricky
خدعه امیز مهارت امیز
trickiest
خدعه امیز مهارت امیز
gratulant
تهنیت امیز تبریک امیز
expostulatory
سرزنش امیز تعرض امیز
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
dementia
جنون
hydromania
جنون اب
insanity
جنون
mental a
جنون
psychosis
جنون
lunacy
جنون
madness
جنون
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
lattah
جنون لاتا
maniaphobia
جنون هراسی
perdiodical insanity
جنون ادواری
erotomania
جنون جنسی
dt's
جنون خمری
run mad
به جنون مبتلاشدن
dromomania
جنون مسافرت
oniomania
جنون خرید
oenomania
جنون خمری
lyssophobia
جنون هراسی
lunes
حمله جنون
latah
جنون لاتا
folie a deux
جنون دو نفری
catatonia
نوعی جنون
hypomania
جنون خفیف
f. of love
جنون عشق
amok
درحال جنون
hebephrenia
جنون جوانی
permanent insanity
جنون دائم
peregrinomany
جنون سفر
jimjams
جنون خمری
nymphomania
جنون شهوانی زن
to d.
تاسر حد جنون
insanely
از روی جنون
tarantism
جنون رقص
kleptomania
جنون دزدی
kleptomania
جنون سرقت
delirium tremens
جنون الکلی
dementia praecox
جنون جوانی
schizophrenia
جنون جوانی
dementia praecox
جنون زودرس
dipsomania
جنون الکلی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
gallomania
جنون فرانسوی مابی
satyriasis
جنون شهوانی مرد
germanomania
جنون المان مابی
hypomanic
دارای جنون خفیف
pyromania
جنون ایجاد حریق
bibliomania
جنون کتاب دوستی
hypochondriacal
دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
running amok
جنون آنی
[روان شناسی]
gone amok
جنون آنی
[روان شناسی]
amok
جنون آنی
[روان شناسی]
amuck
جنون آنی
[روان شناسی]
kleptamaniac
کسی که جنون دزدی دارد
frenzy
جنون انی دیوانه کردن
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
balletomania
عشق یا جنون نسبت به بالت
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
schizo
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
monomaia
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
amuck
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
gone amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
running amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
inconsiderateness
بی فکری
incogitancy
بی فکری
notional
فکری
conceptual
فکری
irreflection
بی فکری
incogitance
بی فکری
cerebral
فکری
intellectual
فکری
intellectuals
فکری
reflectional
فکری
braininess
فکری
excogitative
فکری
mental
فکری
manic depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
general paresis
جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
notions
ادراک فکری
narrow minddedness
کوتع فکری
obsessions
وسواس فکری
mental work
کار فکری
enlightenment
روشن فکری
obsession
وسواس فکری
head work
کار فکری
caprice
تمایل فکری
notion
ادراک فکری
ideological war
جنگ فکری
reflective
فکری بازتابی
caprices
تمایل فکری
ideational shield
سپر فکری
infantilism of thought
کوته فکری
insularism
کوته فکری
intellectual capital
سرمایه فکری
ideo motor
فکری- حرکتی
perspective
جنبه فکری
heartsease
اسایش فکری
provincialism
کوته فکری
indoctrination
تلقین فکری
brain work
کار فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
prudery
کوته فکری
fanaticism
کوته فکری
mechanical
غیر فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
visualization
تجسم فکری
captivity
گفتاری فکری
perspectives
جنبه فکری
perspicuity
روش فکری
sentience
زندگی فکری
provinciality
کوته فکری
amuck
یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
frenzied attacker
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
absolute
آزاد از قیود فکری
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
equanimity
تعادل فکری انصاف
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
that is a good idea
خوب فکری است
habiliment
جامه استعداد فکری
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
paranoia
جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
morons
فرد فاقد رشد فکری
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
moron
فرد فاقد رشد فکری
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
nymphomanic
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
tabula rasa
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
ideology
روش فکری فرد یا طبقه خاص
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
ideologies
روش فکری فرد یا طبقه خاص
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com