Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
Other Matches
cold working property
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
cryoelectronic storage
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
work hardening
سخت کاری فلزات
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
metallography
شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
extrusion
شکل دادن گرم یا سرد فلزات
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
backgrounds
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
hand forming
شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
hot work
عملیات شکل دهی و چکش کاری داغ
base metals
فلزات اصلی فلزات کم بها
base metal
فلزات اصلی فلزات کم بها
rene alloys
الیاژهایی برای دماهای بالا
synchronous
حالت سیستمم که عملیات و رویدادها با سیگنال ساعت همان شده است
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
burring
برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
burrs
برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
burr
برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
burred
برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
operate
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operates
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
nonduty status
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
crocus cloth
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
OS
نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
privilege
ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
escape character
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
depression
پایین دادن
degrade
پایین دادن
degrades
پایین دادن
depressions
پایین دادن
background processing
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
lowering
پایین دادن لوله
lower
پایین دادن لوله
to put down
پایین قرار دادن
lowers
پایین دادن لوله
lowered
پایین دادن لوله
lower
: پایین اوردن تخفیف دادن
to push down
سوی پایین زور دادن
lowering
: پایین اوردن تخفیف دادن
pull down
پایین اوردن تخفیف دادن
lowered
: پایین اوردن تخفیف دادن
lowers
: پایین اوردن تخفیف دادن
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
give way
ضعف نشان دادن پایین امدن
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
to pole any thing up or down
چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
heat treat
انجام دادن عملیات حرارتی
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
logging
عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
individualises
حالت ویژه دادن
individualizing
حالت ویژه دادن
individualize
حالت ویژه دادن
individualised
حالت ویژه دادن
individualising
حالت ویژه دادن
individualizes
حالت ویژه دادن
individualized
حالت ویژه دادن
to set
جای دادن
[در حالت ایستاده]
cold form
در حالت سرد شکل دادن
nauseate
حالت تهوع دست دادن
foreignize
حالت بیگانه دادن یایافتن
nauseated
حالت تهوع دست دادن
nauseates
حالت تهوع دست دادن
To arrange (fix up) something.
ترتیب کاری را دادن
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
To do something on ones own .
سر خود کاری را انجام دادن
raise Cain
<idiom>
کمک ،کاری انجام دادن
To do something on the sly (in secret).
کاری را پنهان انجام دادن
slur
باعجله کاری را انجام دادن
To do something with ease(easily).
کاری را به آسانی انجام دادن
the way of doing something
به روشی کاری را انجام دادن
shake up
<idiom>
تغییر دادن سیستم کاری
slurred
باعجله کاری را انجام دادن
(have the) cheek to do something
<idiom>
با گستاخی کاری را انجام دادن
slurring
باعجله کاری را انجام دادن
do something to one's hearts's content
کاری را حسابی انجام دادن
to put any one up to something
کسی را در کاری دستور دادن
slurs
باعجله کاری را انجام دادن
To do something hurriedly .
کاری را با عجاله انجام دادن
take the plunge
<idiom>
بادروغ کاری را انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation
کاری را سر صبر انجام دادن
to do a good job
کاری را خوب انجام دادن
do something rash
<idiom>
بی فکر کاری را انجام دادن
plodded
بازحمت کاری را انجام دادن
terrorizing
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorizes
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorized
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorised
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorises
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
plods
بازحمت کاری را انجام دادن
plod
بازحمت کاری را انجام دادن
terrorising
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
plodding
بازحمت کاری را انجام دادن
terrorize
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
go (someone) one better
<idiom>
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
head start
<idiom>
کاری را قبل از بقیه انجام دادن
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
set the world on fire
<idiom>
کاری فوق العاده انجام دادن
see to (something)
<idiom>
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
To meet a deadline .
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
to do a thing ina corner
کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
To put ones heart and soul into a job .
باتمام وجود کاری را انجام دادن
To do something expediently.
از روی سیاست کاری را انجام دادن
at the elventh hour
دقیقه نود کاری انجام دادن
beat someone to the punch (draw)
<idiom>
قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
to do a thing with f.
کاری رابه اسانی انجام دادن
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
de scramble
سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
to key up any to do s.th.
<idiom>
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
by the skin of one's teeth
<idiom>
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
To do something(act)from force of habit
کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
To do something waveringly.
کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
to act in concert
<idiom>
با هماهنگی کاری را انجام دادن
[اصطلاح روزمره]
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
cross to bear/carry
<idiom>
رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
handing
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
To do something prefunctorily.
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
rushed
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
rush
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
to roll one's eyes
<idiom>
نشان دادن بی میلی
[بی علاقگی]
به انجام کاری
[اصطلاح مجازی]
rushing
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
local area network
کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
embriodery
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
to press the button
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
down
سوی پایین بطرف پایین
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
scrolls
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scroll
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com