Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
civic action
عملیات مردم یاری
civil affairs
عملیات مردم یاری
civil military action
عملیات مردم یاری
Other Matches
civil military action
عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
consolidation psychological operation
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
succor
یاری
succour
یاری
friendliness
یاری
companionship
یاری
helpings
یاری
adjutancy
یاری
comradery
یاری
helping
یاری
coajutor
یاری
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
aided
کمک یاری
friend
یاری نمودن
coajutor
یاری کننده
handing
یاری دادن
aid
کمک یاری
hand
یاری دادن
succour
یاری کردن
aiding
کمک یاری
coadjutant
یاری دهنده
friends
یاری نمودن
help
کمک یاری
synergy
همکاری یاری
helped
کمک یاری
bestead
یاری کردن
adjutantship
معاونت یاری
succor
یاری کردن
adjuvant
یاری کننده
helps
کمک یاری
to a oneself for help
یاری خواستن
to pray in aid of
یاری خواستن از
serviced
نوکری یاری
service
نوکری یاری
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
to back somebody up
یاری کردن به کسی
to lend a
دست یاری دادن
i heed your help
به یاری شما نیازمندم
coadjutor
معاون یاری کننده
to get behind somebody
یاری کردن به کسی
to bolster somebody up
یاری کردن به کسی
to back up
یاری یاکمک کردن
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
togive the leg sof
کسیرا در کاردشواری یاری کردن
he had the luck to escape
بختش یاری کرد که گریخت
fortune smiled on him
اقبال ویرا یاری کرد
feeds
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
to have the kindness to help s
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
mothers help
زنی که بانوی خانه رادرپرستاری کودکانش یاری میکند
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
friendly societies
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
friendly society
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
cam
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cams
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
play into someone's hands
<idiom>
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
assisted
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assist
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisting
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assists
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
peoples
مردم
folk
مردم
peopling
مردم
the deaf
مردم کر
public
مردم
folks
مردم
the people
مردم
peopled
مردم
people
مردم
population
[pop.]
مردم
plebeians
توده مردم
mandating
دستور مردم به
omnibus
توده مردم
mob
انبوه مردم
mass
توده مردم
mobbed
انبوه مردم
jawsmith
مردم فریب
communists
مردم گرا
head count
شمارش مردم
head counts
شمارش مردم
lowest common denominator
مردم پذیر
parade
اجتماع مردم
unsociability
مردم گریزی
misanthropes
مردم گریز
mobbing
انبوه مردم
omnibuses
توده مردم
misanthrope
مردم گریز
massing
توده مردم
masses
توده مردم
unsocial
مردم گریز
mandate
دستور مردم به
mandated
دستور مردم به
plebeian
توده مردم
mandates
دستور مردم به
communist
مردم گرا
people say
مردم می گویند
laotian
مردم تایی
other people
مردم دیگر
other people
سایر مردم
outside opinion
رای مردم
outside opinion
عقیده مردم
mandrake
مردم گیاه
hoi polloi
توده مردم
most people
بیشتر مردم
manragora
مردم گیاه
many people
خیلی از مردم
many people
بسیاری از مردم
lao
مردم تایی
openly
در انظار مردم
paraded
اجتماع مردم
the total population
همه مردم
the public
عموم مردم
parades
اجتماع مردم
reputedly
در نظر مردم
parading
اجتماع مردم
the old
مردم سالخورده
the offscourings humanity
مردم پست
the multitude
توده مردم
the million
توده مردم
the many
بیشتر مردم
the dregs of the people
مردم پست
the american public
مردم امریکا
land n
قوم مردم
men of intellgence
مردم باهوش
commonest
: مردم عوام
demography
مردم نگاری
Among the people .
درمیان مردم
sociability
مردم امیزی
corporation
گروهی از مردم
corporations
گروهی از مردم
population
[pop.]
تعداد مردم
public-spirited
خیرخواه مردم
citizenship
مردم تبعیت
communism
مردم داری
commoners
: مردم عوام
common
: مردم عوام
anthropology
مردم شناسی
popularity
مردم پسندی
public notice
آگهی به مردم
mobs
انبوه مردم
demos
توده مردم
rushed
ازدحام مردم
rush
ازدحام مردم
townsfolk
مردم شهری
popular
مردم پسند
rucks
مردم عادی
lowest common denominators
مردم پذیر
underfed
مردم گرسنه
populace
توده مردم
anthropometry
مردم سنجی
on the tongues of men
سر زبان مردم
all men
مردم همه
flower people
مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
rushing
ازدحام مردم
ombudsmen
فریادرس مردم
all men
همه مردم
ombudsman
فریادرس مردم
all men
کلیه مردم
citizenry
مردم تبعیت
ruck
مردم عادی
commons
مردم عادی
anarchy
خودسری مردم
canaille
مردم پست
unsociable
مردم گریز
seminomad
مردم نیمه چادرنشین
Quite a few people ...
تعداد زیادی
[از مردم]
albanian
زبان یا مردم البانی
self-government
حکومت بدست مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com