Dictiornary-Farsi | عمل اخراج در عمل سلاح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
extraction	عمل اخراج در عمل سلاح


Other Matches

outed	اخراج کردن اخراج شدن
out-	اخراج کردن اخراج شدن
out	اخراج کردن اخراج شدن
red card	علامت اخراج اخراج بازیگر
range card	کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
weapons	سلاح
arm	سلاح
armour	سلاح
armament	سلاح
weaponless	بی سلاح
armor	سلاح
armaments	سلاح
armouring	سلاح
weapon	سلاح
spica	سماک بی سلاح
dis armament	خلع سلاح
airgun	سلاح بادی
accidents	علامت سلاح
airguns	سلاح بادی
accident	علامت سلاح
under arms	تحت سلاح
to fly to arms	سلاح برداشتن
to carry arms	سلاح برداشتن
distance	برد سلاح
distances	برد سلاح
offensive weapon	سلاح خطرناک
side armor	سلاح کمری
offensive weapon	سلاح تهاجمی
loading	پر کردن سلاح
heavy arm	سلاح سنگین
piece	قبضه سلاح
chemical munition	سلاح شیمیایی
automatic weapon	سلاح خودکار
weaponry	تهیه سلاح
arms control	کنترل سلاح
ranges	برد سلاح
range	برد سلاح
disarmament	خلع سلاح
pieces	قبضه سلاح
half loaded	سلاح نیمه پر
panoply	سلاح کامل
ranged	برد سلاح
disarms	خلع سلاح کردن
disarmed	خلع سلاح کردن
intermediate range	سلاح برد متوسط
artillery carriage	قنداق سلاح توپخانه
bear arms	تحت سلاح رفتن
cycle of operation	دوره عمل سلاح
disarm	خلع سلاح کردن
unarm	خلع سلاح کردن
brandishing	تکان دادن سلاح
safety lock	چفت ضامن سلاح
brandishes	تکان دادن سلاح
brandished	تکان دادن سلاح
brandish	تکان دادن سلاح
range correction	تصحیح برد سلاح
failure	عمل نکردن گیر سلاح
nuking	با سلاح اتمی حمله کردن
nukes	با سلاح اتمی حمله کردن
nuked	با سلاح اتمی حمله کردن
loading	خرج گذاری کردن سلاح
nuke	با سلاح اتمی حمله کردن
to lay down ones arms	سلاح خودرا بزمین گذاشتن
failures	عمل نکردن گیر سلاح
jutte	نوعی سلاح بنام ده دست
heavy weapon	سلاح و جنگ افزار سنگین
bazookas	یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
set	بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
concrete steel	سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
sets	بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
bazooka	یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
setting up	بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
to a oneself	خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
half loaded	سلاح نیمه خرج گذاری شده
civil nuclear powers	کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
range calibration	تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
range board	طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
bear arms	سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
catches	ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
evacuation	اخراج
exclusion	اخراج
rustication	اخراج
foul out	اخراج
excomminucation	اخراج
dislodgement	اخراج
deportation	اخراج
deposal	اخراج
the boot	اخراج
ejection	اخراج
lay off	اخراج
ouster	اخراج
out lawry	اخراج
extrusion	اخراج
disqualifies	اخراج
disqualify	اخراج
banishment	اخراج
dismissals	اخراج
eviction	اخراج
evictions	اخراج
firing	اخراج
dismissal	اخراج
expulsion	اخراج
disqualifying	اخراج
deported	اخراج
deporting	اخراج
deports	اخراج
deport	اخراج
disqualified	اخراج
expulsions	اخراج
send-offs	اخراج بازیگر
expellable	قابل اخراج
excommunicable	سزاوارتکفیریا اخراج
dismissals	اخراج از خدمت
get the ax <idiom>	اخراج شدن
dismission	انفصال اخراج
dismissals	انفصال اخراج
give someone the ax <idiom>	اخراج شدن
let go <idiom>	اخراج شدن
dismissals	اخراج از شغل
deportation	اخراج از کشور
out	اخراج بازیگر
expulsions	اخراج از کشور
send down	اخراج کردن
out-	اخراج بازیگر
expulsion	اخراج از کشور
ousts	اخراج کردن
ousting	اخراج کردن
ousted	اخراج کردن
oust	اخراج کردن
send off	اخراج بازیگر
send-off	اخراج بازیگر
xenelasia	اخراج بیگانگان
dismissal	اخراج از خدمت
dismissal	انفصال اخراج
out with	اخراج کردن
dismissal	اخراج از شغل
dis-	اخراج کردن
reseau	اخراج اشعه
outed	اخراج بازیگر
brush off	اخراج بی ادبانه
expelling	اخراج کردن
expelled	اخراج کردن
expel	اخراج کردن
swops	اخراج کردن
evictions	اخراج کردن
expels	اخراج کردن
clearing out [of a place]	اخراج [از مکانی]
swap	اخراج کردن
swapped	اخراج کردن
to expel [from]	اخراج کردن [از]
swaps	اخراج کردن
swopping	اخراج کردن
suspension	اخراج موقت
suspensions	اخراج موقت
avaunt	دستور اخراج
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
exorcise	اخراج کردن
cast out	اخراج کردن
deportees	اخراج شده
swopped	اخراج کردن
walking papers <idiom>	برگه اخراج
can	اخراج کردن
canning	اخراج کردن
eviction	اخراج کردن
cans	اخراج کردن
deportee	اخراج شده
pink slip <idiom>	برگه اخراج از شغل
sacks	اخراج کردن یاشدن
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharges	اخراج تخلیه الکتریکی
duck	اخراج توپزن بی امتیاز
sack	اخراج کردن یاشدن
sacked	اخراج کردن یاشدن
ducks	اخراج توپزن بی امتیاز
ducked	اخراج توپزن بی امتیاز
wrongful dismissal	انفصال یا اخراج ناروا
rusticate	با اخراج تنبیه کردن
boot	اخراج چاره یافایده
dismiss	سوزاندن توپزن و اخراج او
game misconduct penalty	01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
misconduct penalty	جریمه 01 دقیقه اخراج
explusion foul	خطای منجر به اخراج
dismissing	سوزاندن توپزن و اخراج او
duckings	اخراج توپزن بی امتیاز
ejectable	قابل دفع یا اخراج
dismisses	سوزاندن توپزن و اخراج او
evacuating	اخراج خارج کردن یا شدن
somebody's days are numbered <idiom>	از کار اخراج شدن کسی
evacuate	اخراج خارج کردن یا شدن
He was deported from Iran.	اورااز ایران اخراج کردند
extrusive	اخراج کننده بیرون امده
major penalty	اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.	اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
minor penalty	خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
evacuates	اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated	اخراج خارج کردن یا شدن
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
back azimuth method	گرای معکوس در اخراج اشعه