English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
confirm عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
confirms عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
Other Matches
We have agreed in princeple . درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
rapport توافق
concent توافق
commensurableness توافق
commensurability توافق
band توافق
bands توافق
keeping توافق
accorded توافق
accords توافق
concurrence توافق
to come to an understanding توافق
maladapted بی توافق
analogies توافق
analogy توافق
settlement توافق
settlements توافق
consenting توافق
concord توافق
agreements توافق
accommodations توافق
accommodation توافق
agreement توافق
adaptations توافق
adaptation توافق
concert توافق
concerts توافق
consents توافق
consented توافق
coincidence توافق
conciliation توافق
consent توافق
consistency توافق
coincidences توافق
accord توافق
locate تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
accordance وفق توافق
deal توافق تجاری
deals توافق تجاری
inharmoniousness عدم توافق
synesis توافق معانی
adaptations توافق سازش
maladaptation عدم توافق
mutual agreement توافق طرفین
harmonometer توافق سنج
modus vivendi توافق موقت
reciprocal agreement توافق دو جانبه
speaking with prosecutor توافق باشاکی
unilateral agreement توافق یک جانبه
adaptation توافق سازش
inconsonantly باعدم توافق
maladjusted بی توافق دژسازگار
consistence توافق سازگاری
conformation سازش توافق
conformable قابل توافق
concordat توافق دوستانه
conconancy توافق صدا
breached خطای رد یک توافق
compromiser توافق کار
breach خطای رد یک توافق
collective agreement توافق جمعی
arbitration agreement توافق بر حکمیت
consistency توافق سازگاری
agreement of arguments توافق نشانوندها
agreement coefficient ضریب توافق
adaptiveness قوه توافق
adaption توافق سازش
adaptableness قابلیت توافق
accompt سازگاری توافق
consonance توافق صدا
breaches خطای رد یک توافق
inadaptable توافق ندادنی
his painting lacked repose نقاشی وی توافق
consensus توافق عام
adaptability توافق سازگاری
disagreement عدم توافق
disparities عدم توافق
correspondence principle اصل توافق
adaptable قابل توافق
maladjustments عدم توافق
maladjustment عدم توافق
disparity عدم توافق
dissidence عدم توافق
adhesion همبستگی توافق
discordance عدم توافق
disconformity عدم توافق
understanding توافق تظر
understandings توافق تظر
disagreements عدم توافق
give-and-take آماده به توافق
frame agreement توافق اولیه
basic agreement توافق اولیه
reach an agreement به توافق رسیدن
skeleton agreement توافق اولیه
plea agreement توافق مدافعه
master agreement توافق اولیه
outline agreement توافق اولیه
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
inconsonance عدم توافق ناهماهنگی
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
conventionalization توافق با ایین و رسوم
variance مغایرت عدم توافق
approve توافق در مورد چیزی
settlement حل و فصل توافق بنگاه
abidance رفتار برطبق توافق
outline agreement چهارچوب توافق [حقوق]
plea bargain توافق مدافعه [حقوق]
come to an agreement توافق حاصل کردن
skeleton agreement چهارچوب توافق [حقوق]
approves توافق در مورد چیزی
approving توافق در مورد چیزی
odds عدم توافق مغایرت
settlements حل و فصل توافق بنگاه
consensus توافق ورضایت عمومی
adaptability قابلیت توافق و سازش
compromising توافق مصالحه کردن
compromises توافق مصالحه کردن
discordantly از روی عدم توافق
compromise توافق مصالحه کردن
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
agreement معاهده و مقاطعهء توافق
agreements معاهده و مقاطعهء توافق
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
adheres توافق داشتن متفق بودن
adhered توافق داشتن متفق بودن
adhere توافق داشتن متفق بودن
agreement on partial payments توافق در پرداخت های قسطی
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
adhering توافق داشتن متفق بودن
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
inadaptable غیر قابل توافق ناسازگار
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
inadaptability عدم قابلیت توافق ناسازگاری
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
breaks خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
undertake توافق برای انجام کاری
break خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
undertaken توافق برای انجام کاری
undertakes توافق برای انجام کاری
contract note سند مقاطعه توافق نامه
collusion توافق میان فروشندگان یک کالا
adequateness توافق داشتن متفق بودن
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
approval توافق برای استفاده از چیزی
private treaty معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre آنچه قبلا توافق شده است
pre- آنچه قبلا توافق شده است
to come to an agreement یکدل شدن توافق حاصل کردن
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
unless otherwise agreement مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
predication اعلام
declaration اعلام
acknowledgements اعلام
proclamation اعلام
proclamations اعلام
promulgator اعلام
annunciator اعلام گر
declarations اعلام
acknowledgments اعلام
meld اعلام
enunciation اعلام
acknowledgement اعلام
notification اعلام
promulgation اعلام
indigitation اعلام
intimation اعلام
Annunciation اعلام
indiction اعلام
intimations اعلام
enouncement اعلام
fashionableness توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nodding تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nodded تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
exclaims اعلام کردن
foretoken اعلام قبلی
pronouncer اعلام کننده
acknowledgment اعلام وصول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com