Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
feudalization
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
Other Matches
sergeanty
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
feudalize
ملوک الطوایفی کردن
feudal
ملوک الطوایفی
feddality
ملوک الطوایفی
feudalistic
ملوک الطوایفی
feudalism
ملوک الطوایفی
subinfeudate
ملوک الطوایفی فرعی
chateau
کاخ دوره ملوک الطوایفی دژ
seigniory
قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
feudalism
سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
bailey
دیوار با حیاط خارجی قلعه ملوک الطوایفی
feudist
متخصص حقوق وقوانین دوره ملوک الطوایفی
feudality
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
feudally
به ترتیب ملوک الطوایف بطور تیول
monk's hood
گل تاج ملوک
feudalist
طرفدار اصول ملوک الطوایف
fiefs
تیول
fiet
تیول
feu
تیول
fief
تیول
feudality
تیول
vassalage
تیول
feoffer
تیول بخش
feudal
تیول گرای
feoffee
تیول دار
feoffor
تیول بخش
liege
صاحب تیول
feoffment
سندواگذاری تیول
feoffment
واگذاری تیول
feoffee
گیرنده تیول
feudalism
تیول گرایی
feudary
صاحب تیول
enfeoff
تیول بخشیدن
seignior
صاحب تیول
infeudation
واگذاری به تیول
feudatory
صاحب تیول
feudal
وابسته به تیول فئودال
seigniorial
وابسته بصاحب تیول
feudatory
تابع شرایط تیول
lord paramount
صاحب تیول عمده
mansion house
خانه صاحب تیول
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
manor houses
خانه ارباب یا صاحب تیول
manor house
خانه ارباب یا صاحب تیول
seigniorage
حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
seignorage
حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
quitrent
اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
vassals
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
vassal
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
subinfeudate
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
leet
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
totalitarianize
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
turns
تبدیل کردن
reduce
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
converts
تبدیل کردن
transrorm
تبدیل کردن
to transform
[into]
تبدیل کردن
[به]
reduces
تبدیل کردن
transform
تبدیل کردن
transformed
تبدیل کردن
transforming
تبدیل کردن
scorify
تبدیل به کف کردن
transforms
تبدیل کردن
gear level
تبدیل کردن
converting
تبدیل کردن
reducing
تبدیل کردن
converted
تبدیل کردن
turn
تبدیل کردن
transact
تبدیل کردن
commuted
تبدیل کردن
transmute
تبدیل کردن
commutes
تبدیل کردن
to turn something into something
تبدیل کردن به
commuting
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
toggle
تبدیل کردن
transmuting
تبدیل کردن
toggles
تبدیل کردن
transmutes
تبدیل کردن
reset
تبدیل کردن
transmuted
تبدیل کردن
to convert something into something
تبدیل کردن به
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
copyhold
تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
compartmentalize
تبدیل به اجزا کردن
versify
تبدیل بنظم کردن
vitriolize
تبدیل به زاج کردن
interchange energy
تبدیل کردن انرژی
agglutinate
تبدیل به چسب کردن
aerify
تبدیل به هوا کردن
charr
تبدیل به زغال کردن
capitalizing
تبدیل بسرمایه کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
capitalizes
تبدیل بسرمایه کردن
lignify
تبدیل به چوب کردن
reify
تبدیل بماده کردن
phosphatize
تبدیل به فسفات کردن
peptonize
تبدیل به پپتن کردن
verbalised
تبدیل به فعل کردن
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
ozonize
تبدیل به ازن کردن
verbalises
تبدیل به فعل کردن
verbalising
تبدیل به فعل کردن
scorify
تبدیل به تفاله کردن
verbalize
تبدیل به فعل کردن
verbalized
تبدیل به فعل کردن
verbalizes
تبدیل به فعل کردن
lever
تبدیل به اهرم کردن
hypostatize
تبدیل بماده کردن
verbalizing
تبدیل به فعل کردن
levers
تبدیل به اهرم کردن
liquation
تبدیل باب کردن
capitalized
تبدیل بسرمایه کردن
coke
تبدیل به زغال کردن
pustulate
تبدیل به کورک کردن
nitrates
به نیترات تبدیل کردن
nebulize
تبدیل به ذرات کردن
salify
تبدیل به نمک کردن
nitrogenize
تبدیل به ازت کردن
ionize
تبدیل به یون کردن
lapidify
تبدیل به سنگ کردن
sugar
تبدیل به شکر کردن
realised
تبدیل به پول کردن
compartmentalized
تبدیل به اجزا کردن
sugars
تبدیل به شکر کردن
provincialize
تبدیل باستان کردن
realises
تبدیل به پول کردن
realize
تبدیل به پول کردن
cokes
تبدیل به زغال کردن
compartmentalising
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalised
تبدیل به اجزا کردن
nitrate
به نیترات تبدیل کردن
marmarize
تبدیل بمرمر کردن
compartmentalizes
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizing
تبدیل به اجزا کردن
realizing
تبدیل به پول کردن
realizes
تبدیل به پول کردن
realized
تبدیل به پول کردن
saccharify
تبدیل به قند کردن
prosify
تبدیل به نثر کردن
saponify
تبدیل بصابون کردن
stencilize
تبدیل به استنسیل کردن
capitalize
تبدیل بسرمایه کردن
etherify
تبدیل به اتر کردن
forest
تبدیل به جنگل کردن
forests
تبدیل به جنگل کردن
capitalised
تبدیل بسرمایه کردن
capitalises
تبدیل بسرمایه کردن
capitalising
تبدیل بسرمایه کردن
gorgonize
تبدیل بسنگ کردن
realising
تبدیل به پول کردن
structuralize
تبدیل به ساختمان کردن
porcelainize
تبدیل بچینی کردن
incineration
تبدیل بخاکستر کردن
acetify
تبدیل به سرکه کردن
fluidize
تبدیل به مایع کردن
gasification
تبدیل کردن بگاز
chars
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
char
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
afforest
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
kaolinize
تبدیل به خاک چینی کردن
harden
تبدیل به جسم جامد کردن
gasify
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
hardens
تبدیل به جسم جامد کردن
liquefies
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefied
گداختن تبدیل به مایع کردن
actualization
تبدیل به ارزش حال کردن
nitrify
تبدیل به نمک شوره کردن
decimalize
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
mineralize
تبدیل بسنگ معدن کردن
negotiating
به پول نقد تبدیل کردن
negotiates
به پول نقد تبدیل کردن
negotiated
به پول نقد تبدیل کردن
negotiate
به پول نقد تبدیل کردن
liquify
گداختن تبدیل به مایع کردن
sward
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
silicify
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
arterialize
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com