English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
encyclic عمومی دوری
Other Matches
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
distances دوری
farness دوری
periodicity دوری
paten دوری
dish دوری
dishes دوری
patera دوری
distance دوری
serials دوری
cyclical دوری
inverisimilitude دوری
separation دوری
separations دوری
improbability دوری
grail دوری
periodic دوری
serial دوری
inaccessibility دوری
remoteness دوری
rotation دوری
recurring دوری
celestial lonitude دوری
patellar دوری وار
separated مفارقت دوری
separate مفارقت دوری
circular definition تعریف دوری
eccentricities دوری از مرکز
dory defence دفاع دوری
shuns دوری واجتناب
separates مفارقت دوری
shun دوری واجتناب
circular flow جریان دوری
keep off دوری کردن
shunning دوری واجتناب
circular reasoning استدلال دوری
to back out [of] دوری کردن [از]
shunned دوری واجتناب
eccentricity دوری از مرکز
aviod دوری کردن از
cyclic graph گراف دوری
to fight shy of دوری کردن از
declination دوری ازمحوراصلی
to give wide berth to دوری کردن از
that far بان دوری
avoids دوری کردن از
avoiding دوری کردن از
serial correlation همبستگی دوری
turning away دوری واجتناب
to keep one's d. دوری کردن
to keep one's distance دوری جستن
to keep at arms length دوری کردن از
avoided دوری کردن از
remotion حرکت دوری
recurring decimals اعشار دوری
rangefinders دوری یاب
avoid دوری کردن از
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
to keep the peace از جنگ دوری کردن
back out دوری کردن از موج
to avoid something دوری کردن از [چیزی]
cyclic group گروه دوری [ریاضی]
circular flow of income جریان دوری درامد
He is distantly related to us . نسبت دوری با ما دارد
eluding طفره زدن دوری کردن از
eludes طفره زدن دوری کردن از
eluded طفره زدن دوری کردن از
elude طفره زدن دوری کردن از
buttress spacing دوری محورهای پشت بندها
He is distantly related to me . بامن نسبت دوری دارد
patellate بشکل قاب یا دوری یاطشت
abduction دوری از مرکز بدن قیاسی
elusive کسی که ازدیگران دوری میکند
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
to turn one's back on somebody از کسی دوری کردن [اصطلاح مجازی]
mugwump سیاست و حزب بازی دوری میکند
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
the holy grail دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
encratites فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
master slave manipulator بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
ecumenic عمومی
wide عمومی
widest عمومی
rife عمومی
oecumenical عمومی
hackneyed عمومی
general porpose عمومی
wider عمومی
common user عمومی
popular عمومی
generic عمومی
common :عمومی
commonest عمومی
commonest :عمومی
generals عمومی
general عمومی
universal عمومی
the public voice عمومی
public عمومی
commoners :عمومی
common عمومی
outlining خط عمومی
outlines خط عمومی
outlined خط عمومی
outline خط عمومی
commoners عمومی
overt عمومی
general meeting مجمع عمومی
general intelligence هوش عمومی
general damage خسارت عمومی
general meeting جلسه عمومی
general factor عامل عمومی
general meeting گردهمایی عمومی
general concepts تدبیر عمومی
general message پیام عمومی
general depot انبار عمومی
general depot امادگاه عمومی
general outpost پاسدار عمومی
general outpatient clinic درمانگاه عمومی
general equilibrium تعادل عمومی
general paralysis فلج عمومی
general mobilization بسیج عمومی
general paresis فلج عمومی
general grant کمک عمومی
general education اموزش عمومی
general cargo بار عمومی
general assembly مجمع عمومی
common language زبان عمومی
common nuisance اضرار عمومی
common parts قطعات عمومی
common purse وجوه عمومی
common user خدمات عمومی
common user items اقلام عمومی
comulative action اثر عمومی
common labour کارگر عمومی
common items قطعات عمومی
collective call sign معرف عمومی
common grid شبکه عمومی
common hardware قطعات عمومی
public baths استخر عمومی
consolidated annuities دیون عمومی
counsel for the crown وکیل عمومی
folkway احساسات عمومی
fourth estate مطبوعات عمومی
g/a خسارت عمومی
general ability توانایی عمومی
general act سند عمومی
baths استخر عمومی
general allotment اختصاصات عمومی
general amnesty عفو عمومی
folkway طرزفکر عمومی
bath-house حمام عمومی
prosecture وکیل عمومی
public institutions موسسات عمومی
general quarters اسایشگاههای عمومی
general plan نقشه عمومی
quasi public نیمه عمومی
public order نظم عمومی
public network شبکه عمومی
public library کتابخانه عمومی
public law حقوق عمومی
public interest نفع عمومی
public interest منافع عمومی
suffrage universal حق رای عمومی
public information اطلاعات عمومی
public image تصور عمومی
public goods کالاهای عمومی
public finance مالیه عمومی
public facilities تسهیلات عمومی
public expenditures مخارج عمومی
public ownership مالکیت عمومی
reason of state مصالح عمومی
public warehouse انبار عمومی
public utilities تسهیلات عمومی
public services خدمات عمومی
public servant مستخدم عمومی
records depository بایگانی عمومی
respublica رفاه عمومی
rule of thumb قانون عمومی
social good کالاهای عمومی
public property مال عمومی
public policy سیاست عمومی
public place مکان عمومی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com