Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
Search result with all words
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
Other Matches
heartstrings
احساسات عمیق
subcutis
عمیق ترین قسمت زیر پوست
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nethermost
پایین ترین زیر ترین
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
deep rooted
عمیق
deepest
عمیق
deep
عمیق
deeper
عمیق
fathomless
عمیق
profound
عمیق
deep hole drilling
سوراخ عمیق
deep drawing
کشش عمیق
inhalation
نفس عمیق
canyons
دره عمیق
canyon
دره عمیق
deep hole boring
سوراخ عمیق
abysses
بسیار عمیق
abysm
بسیار عمیق
soaking pit
کوره عمیق
channels
قسمت عمیق اب
channelled
قسمت عمیق اب
depth charge
خرج عمیق
crevasses
شکاف عمیق
crevasse
شکاف عمیق
deep percolation
نفوذ عمیق
recondite
عمیق پیچیده
deep targets
هدفهای عمیق
deep well
چاه عمیق
grand opera
اپرای عمیق
midnight
دل شب تاریکی عمیق
depth charges
خرج عمیق
abyss
بسیار عمیق
deep fording
عبور از اب عمیق
profoundly
بطور عمیق
channeled
قسمت عمیق اب
suspiration
نفس عمیق
advance cracking
ترکهای عمیق
sopor
خواب عمیق
willie waught
جرعه عمیق
channeling
قسمت عمیق اب
channel
قسمت عمیق اب
pit type furnace
کوره عمیق
in-depth
دقیق و عمیق
depth adjustment
تنظیم عمیق
soulful
پر از احساسات
heartbeats
احساسات
emotions
احساسات
heartbeat
احساسات
sentiments
احساسات
emotion
احساسات
deep charge
خرج عمیق دریایی
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
bathyal
مربوط به دریای عمیق
ravine
دره تنگ و عمیق
subsoil ploughing
شخم گود یا عمیق
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
subsoil
شخم عمیق زدن
To take a deep breath .
نفس عمیق کشیدن
deep sleep
خواب عمیق
[روانشناسی]
clunk
صدای عمیق و تو خالی
steep
دارای شیب عمیق
suspire
نفس عمیق کشیدن
steepest
دارای شیب عمیق
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
ravines
دره تنگ و عمیق
clunks
صدای عمیق و تو خالی
canons
دره عمیق وباریک
canon
دره عمیق وباریک
ebb tide
جریان جذر عمیق
diving well
قسمت عمیق استخر
reconditely
بطور پوشیده یا عمیق
psychognosy
مطالعه عمیق روانی
psychognosis
مطالعه عمیق روانی
pit type furnace
کوره نوع عمیق
pit furnace crane
جراثقال کوره عمیق
deep fording
عبوراز پایاب عمیق
deep supporting fire
اتش پشتیبانی عمیق
sentimentalize
با احساسات امیختن
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
schwarmerei
احساسات افراطی
schwarmerei
احساسات شدید
emotive
وابسته به احساسات
rhapsodically
از روی احساسات
impressive
برانگیزنده احساسات
rhapsodical
ناشی از احساسات
folkway
احساسات عمومی
d. of feeling
نازکی احساسات
braced
تحریک احساسات
nationallism
احساسات ملی
acold
بدون احساسات
emotionless
عاری از احساسات
affect
احساسات برخورد
affects
احساسات برخورد
enthusing
احساسات رابرانگیختن
enthuses
احساسات رابرانگیختن
enthused
احساسات رابرانگیختن
affecting
محرک احساسات
enthuse
احساسات رابرانگیختن
brace
تحریک احساسات
deep hole drilling machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
deep minefield
میدان مین عمیق زیرابی
deep hole boring machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
bore hole pump
تلمبه توربینی چاه عمیق
total discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
tarn
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
depth-adjustment mechanism
طرز کار تنظیم عمیق
plunged
گودال عمیق سرازیری تند
plunges
گودال عمیق سرازیری تند
plunge
گودال عمیق سرازیری تند
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
sentient
حساس دستخوش احساسات
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
white hot
دارای احساسات برانگیخته
sensate
با احساسات درک کردن
self composed
مستولی بر احساسات خود
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
internationalism
احساسات بین المللی
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
pathetic
دارای احساسات شدید
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
mush
احساسات بیش ازحد
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
sexier
دارای احساسات شهوانی
sexiest
دارای احساسات شهوانی
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake up
احساسات راتحریک کردن
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
fanatical
دارای احساسات شدید
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
fanatic
دارای احساسات شدید
sexy
دارای احساسات شهوانی
fanatics
دارای احساسات شدید
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
hungry
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
ruts
جای چرخ عمیق روی شوسه
rut
جای چرخ عمیق روی شوسه
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
deep discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
backmost
پس ترین
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
first and foremost
<adv.>
پیش ترین
proto
مهم ترین
drier
: خشک ترین
eldest
مسن ترین
undermost
پایین ترین
more like;most like
شبیه ترین
topmost
اعلی ترین
nethermost
پست ترین
most significant
پراهمیت ترین
midmost
میان ترین
undermost
زیر ترین
furthest
پیشرفته ترین
arrant
بدنام ترین
foremost
پیش ترین
most important
<adj.>
مهم ترین
backmost
عقب ترین
westernmost
غربی ترین
driest
خشک ترین
rearmost
عقب ترین
bottommost
پایین ترین
aftmost
عقب ترین
rightmost
راست ترین
best
عظیم ترین
middlemost
میان ترین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com