Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
representative elements
عناصر نماینده
Other Matches
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
display board
تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
combatant
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatants
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
ingredients
عناصر
ingredient
عناصر
trace elements
عناصر کمیاب
target indications
عناصر هدف
intelligence data
عناصر اطلاعات
job elements
عناصر شغلی
clemency
اعتدال عناصر
minor elements
عناصر جزئی
minor elements
عناصر فرعی
combat , elements
عناصر رزمی
column head
عناصر سرستون
meteorological data
عناصر هواسنجی
orbital element
عناصر مداری
essential elements
عناصر ضروری
known data
عناصر تیرمعلوم
transmutation
تبدیل عناصر
cantilever elements
عناصر کنسولی
gft setting
عناصر خط کش تیر
known data
عناصر معلوم
conversion of data
تبدیل عناصر
component operation
عناصر عملیاتی
firing data
عناصر تیر
data element
عناصر اطلاعات
interrupted
[عناصر معماری منقطع]
elemental
مربوط به عناصر ابتدائی
data
سوابق عناصر داده ها
firing data
عناصر مربوط به تیراندازی
constituent elements of crime
عناصر متشکله جرم
basic data
عناصر تیر اولیه
head
عناصر اولیه ستون
essential elements of information
عناصر اصلی اخبار
combat , elements
عناصر درگیر در رزم
inner transition elements
عناصر واسطه داخلی
chart data
عناصر تیر نقشهای
periocic table
جدول تناوبی عناصر
antisurface
ضد عناصر سطحی شناوردشمن
treadway
پل برای عناصر پیاده
transition series
گروه عناصر واسطه
force augmentation
عناصر تقویتی یکان
computing gunsight
دوربین محاسب عناصر تیر
direct plotting
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
coriolis force
اثرچرخش زمینی عناصر متحرک
computing sight
وسیله محاسبه عناصر تیر
chaines
[عناصر بنایی شبیه پایه]
replot data
عناصر دوباره بردن هدفها
record firing
عناصر تیر را ثبت کنید
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
topology
روش اتصال عناصر مختلف شبکه
aided matching
سیستم تبدیل عناصر تیر توپ
aided matching
سیستم انتقال عناصر تیر به کامپیوتر
gun pointing data
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
purged
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purges
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purge
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
filter
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
filters
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
combinational
آنچه شماره عناصر جدا را ترکیب میکند
search
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searched
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searches
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searchingly
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
circuits
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
two-dimensional
آرایهای که عناصر افقی و عمودی محل دهی میکند
articulation
[ترکیب معماری در عناصر و قسمت های مختلف ساختمان]
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
charts
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
charted
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
clustering
مجموعهای از عناصر که در یک خط ترتیبی فاهر می شوند و یک جدول دستیابی دارند
charting
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
chart
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
neglect
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
array
تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
neglected
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglects
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
arrays
تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
circular
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
circulars
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
centerpiece
[عناصر تزئینی اصلی درگاه های پیچ و تاب دار]
electrothermal printer
چاپگری با سرعت زیاد بااستفاده از عناصر گرمازا چاپگر حرارتی
cartesian structure
ساختار دادهای که اندازه ثابتی دارد و عناصر به صورت خط ی مرتبند
attorneys
نماینده
deligate
نماینده
attorney
نماینده
proxy
نماینده
commissioner
نماینده
commissioners
نماینده
representatives
نماینده ها
proctor
نماینده
indicant
نماینده
indicatory
نماینده
mercantile agent
نماینده
dept
نماینده
depts
نماینده
delegates
نماینده ها
nominees
نماینده
nominee
نماینده
representatives
نماینده
delegated
نماینده
delegates
نماینده
delegating
نماینده
doers
نماینده
factors
نماینده
factor
نماینده
agent
نماینده
doer
نماینده
delegate
نماینده
representative
نماینده
deputy
نماینده
deputies
نماینده
agents
نماینده
indicator
نماینده
agency
نماینده
agencies
نماینده
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
guerillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
dichogamic
دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
dichogamous
دارای عناصر نروماده ایکه درمواقع متفاوت اماده باروری می شوند
direct plotting
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
pert chart
نمودار وابستگیهای داخلی عناصر کاری که نسبت به زمان سنجیده می شوند
guerrillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
sales agent
نماینده فروش
marker ship
کشتی نماینده
manufacturers' agent
نماینده تولیدکننده
sales representative
نماینده فروش
manufacturer's agent
نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent
نماینده سازنده
assignee
نماینده مامور
manufacturers' agent
نماینده سازنده
Members of Parliament
نماینده مجلس
permanent deligate
نماینده دایمی
envoi
مامور نماینده
law agent
نماینده حقوقی
jack and gill
دونامه نماینده ........
internunico
نماینده پاپ
pathognomomical
نماینده ناخوشی
envoy
مامور نماینده
pathognomic
نماینده ناخوشی
insurance agent
نماینده بیمه
overseas agent
نماینده خارجی
expessive
حاکی نماینده
legate
نماینده پاپ
opostolic delegate
نماینده پاپ
priority indicator
نماینده اولویت
envoys
مامور نماینده
law agent
نماینده قضایی
legates
نماینده پاپ
by depty
بوسیله نماینده
Member of Parliament
نماینده مجلس
represent
نماینده بودن
representation
تمثال نماینده
election
انتخاب نماینده
representations
تمثال نماینده
represents
نماینده بودن
represented
نماینده بودن
stack indicator
نماینده پشته
parliamentarian
نماینده مبرز
parliamentarians
نماینده مبرز
deputies
وکیل نماینده
deputation
نماینده نمایندگی
deputations
نماینده نمایندگی
walking delegate
نماینده سیار
consular agent
نماینده کنسولی
customs agent
نماینده گمرکی
check indicator
نماینده مقابله
sole agent
نماینده انحصاری
deputy
وکیل نماینده
circuits
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
selective clock stetching
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
circuit
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
unit matrix
ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
sole agent
نماینده منحصر بفرد
legate
نماینده پاپ حاکم
senator
نماینده مجلس سنا
exponent
شرح دهنده نماینده
exponents
شرح دهنده نماینده
officially represented
دارای نماینده رسمی
factors
حق العمل کار نماینده
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
polyphonous
نماینده چندین صدا
factor
حق العمل کار نماینده
polyphonic
نماینده چندین صدا
phraseogram
خط یا خطوط نماینده عبارات
senators
نماینده مجلس سنا
to act for somebody
نماینده کسی بودن
sole representative
نماینده منحصر بفرد
lord lieutenant
نماینده پادشاه در ایالات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com