Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
inner transition elements
عناصر واسطه داخلی
Other Matches
transition series
گروه عناصر واسطه
pert chart
نمودار وابستگیهای داخلی عناصر کاری که نسبت به زمان سنجیده می شوند
combatant
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatants
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
display board
تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
incretion
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
internal defense
پدافند داخلی پایداری داخلی
internal structure
ساختمان داخلی سازه داخلی
squawked
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks
مخابره داخلی ارتباط داخلی
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
ingredients
عناصر
ingredient
عناصر
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
combat , elements
عناصر رزمی
meteorological data
عناصر هواسنجی
known data
عناصر تیرمعلوم
minor elements
عناصر جزئی
known data
عناصر معلوم
orbital element
عناصر مداری
component operation
عناصر عملیاتی
cantilever elements
عناصر کنسولی
conversion of data
تبدیل عناصر
column head
عناصر سرستون
data element
عناصر اطلاعات
representative elements
عناصر نماینده
job elements
عناصر شغلی
minor elements
عناصر فرعی
firing data
عناصر تیر
intelligence data
عناصر اطلاعات
transmutation
تبدیل عناصر
trace elements
عناصر کمیاب
gft setting
عناصر خط کش تیر
target indications
عناصر هدف
clemency
اعتدال عناصر
essential elements
عناصر ضروری
interrupted
[عناصر معماری منقطع]
basic data
عناصر تیر اولیه
elemental
مربوط به عناصر ابتدائی
constituent elements of crime
عناصر متشکله جرم
data
سوابق عناصر داده ها
head
عناصر اولیه ستون
force augmentation
عناصر تقویتی یکان
combat , elements
عناصر درگیر در رزم
antisurface
ضد عناصر سطحی شناوردشمن
firing data
عناصر مربوط به تیراندازی
treadway
پل برای عناصر پیاده
chart data
عناصر تیر نقشهای
essential elements of information
عناصر اصلی اخبار
periocic table
جدول تناوبی عناصر
direct plotting
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
coriolis force
اثرچرخش زمینی عناصر متحرک
chaines
[عناصر بنایی شبیه پایه]
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
computing sight
وسیله محاسبه عناصر تیر
record firing
عناصر تیر را ثبت کنید
computing gunsight
دوربین محاسب عناصر تیر
replot data
عناصر دوباره بردن هدفها
aided matching
سیستم تبدیل عناصر تیر توپ
aided matching
سیستم انتقال عناصر تیر به کامپیوتر
purges
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purged
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purge
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
topology
روش اتصال عناصر مختلف شبکه
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
filters
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
gun pointing data
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
filter
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
intermediaries
واسطه
commissioners
واسطه
mediator
واسطه
commissioner
واسطه
intermediate
واسطه
go between
واسطه
immediate
بی واسطه
intermediary
واسطه
mediators
واسطه
by reason of
واسطه
agent
واسطه
mediums
واسطه
medium
واسطه
middlemen
واسطه
middleman
واسطه
intermediate exchange
واسطه
inductor
واسطه
broker
واسطه
interagent
واسطه
intermediator
واسطه
agency
واسطه
jobber
واسطه
agents
واسطه
intermedium
واسطه
agencies
واسطه
instrumentality
واسطه
brokered
واسطه
brokers
واسطه
brokering
واسطه
combinational
آنچه شماره عناصر جدا را ترکیب میکند
searchingly
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searches
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
search
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searched
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
real estate broker
واسطه املاک
owing to the fact that
به واسطه اینکه
commodity broker
واسطه کالا
panders
واسطه کار بد
pandering
واسطه کار بد
pandered
واسطه کار بد
pander
واسطه کار بد
relay station
ایستگاه واسطه
medium
واسطه دلال
panderer
واسطه کار بد
post transition metals
فلزات پس واسطه
chapman
واسطه سیار
bill broker
واسطه تنزیل
immediately
بدون واسطه
shells
برنامه واسطه
shelling
برنامه واسطه
shell
برنامه واسطه
rug dealer
واسطه فرش
agents
واسطه عامل
tumbler lever
اهرم واسطه
agent
واسطه عامل
tumble gear
چرخ واسطه
transition element
عنصر واسطه
inductor
واسطه القاء
standard interface
واسطه استاندارد
authorised clerk
واسطه مجاز
shipbroker
واسطه حمل
jobbing
واسطه بازرگانی
media
رسانه ها واسطه ها
intermediate product
فراورده واسطه
intermediate product
محصول واسطه
intermediate objective
هدف واسطه
intermediate layer
قشر واسطه
intermediate grid
شبکه واسطه
intermediate coupling
پیوست واسطه
intermediate goods
کالاهای واسطه
intermediate field
میدان واسطه
intermediate contact
کنتاکت واسطه
intermediate compound
ترکیب واسطه
intermediate complex
کمپلکس واسطه
financial intermediary
واسطه مالی
insurance broker
واسطه بیمه
inermediate frequency
بسامد واسطه
immediateness
عدم واسطه
intermediate reaction
واکنش واسطه
intermediate transmitter
فرستنده واسطه
mediums
میانجی واسطه
mediation
واسطه گری
onthat account
بان واسطه
media
واسطه ها وسیله ها
mean proportional
واسطه هندسی
mediums
واسطه دلال
jobber
بازرگان واسطه
medium
میانجی واسطه
direct
<adj.>
بدون واسطه
customs agent
واسطه گمرک
two-dimensional
آرایهای که عناصر افقی و عمودی محل دهی میکند
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
articulation
[ترکیب معماری در عناصر و قسمت های مختلف ساختمان]
circuits
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
jobbing
عمل واسطه گری
forwarding agent
واسطه حمل و نقل
mediately
یا واسطه بطور ناراسته
interceder
شفاعت کننده واسطه
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
psychic
واسطه پدیده روحی
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
intermediate frequency transformer
مبدل بسامد واسطه
virgin medium
واسطه دست نخورده
intermediate frequency amplifier
فزونساز بسامد واسطه
tumble gear
چرخ دنده واسطه
intermediate contour
میزان منحنی واسطه
customs broker
واسطه امور گمرکی
direct support
تکیه گاه بی واسطه
indirect support
تکیه گاه بی واسطه
immediacy
مستقیم و بی واسطه بودن
broker
واسطه معاملات بازرگانی
brokered
واسطه معاملات بازرگانی
brokering
واسطه معاملات بازرگانی
brokers
واسطه معاملات بازرگانی
neglect
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
array
تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
charts
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
arrays
تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
neglecting
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
charted
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
chart
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
electrothermal printer
چاپگری با سرعت زیاد بااستفاده از عناصر گرمازا چاپگر حرارتی
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
neglected
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
charting
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
clustering
مجموعهای از عناصر که در یک خط ترتیبی فاهر می شوند و یک جدول دستیابی دارند
centerpiece
[عناصر تزئینی اصلی درگاه های پیچ و تاب دار]
neglects
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
circular
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com