Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
coupling element
عنصر اتصال
Other Matches
circular
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
chain
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chains
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list
لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
atom
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
male connector
ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
layers
لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patch
کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
patches
کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layer
لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
PPP
پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
connector
وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
fibre
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibres
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
contacted
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings
سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector
اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
linkages
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkage
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
swivelled
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drawbar
بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
RJ connector
نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
ramp
سینه کش اتصال فراز اتصال
terminals
محل اتصال پیچ اتصال
leads
قطب اتصال سیم اتصال
lead
قطب اتصال سیم اتصال
ramps
سینه کش اتصال فراز اتصال
cascade connection
اتصال کاسکاد اتصال پلهای
terminal
محل اتصال پیچ اتصال
slip road
سینه کش اتصال فراز اتصال
T connector
اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
component
عنصر
components
عنصر
agent
عنصر
agents
عنصر
member
عنصر
masurium
عنصر 34
members
عنصر
element
عنصر
isomeric
هم عنصر
elements
عنصر
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
element
عنصر اساس
shunt element
عنصر موازی
weak kneed
سست عنصر
service element
عنصر اداری
logic element
عنصر لاجیک
logic element
عنصر منطقی
biotic element
عنصر زیستی
guest element
عنصر کم مقدار
weak-kneed
سست عنصر
signal element
عنصر علامتی
titanium
عنصر فلزی
delay element
عنصر تاخیری
coupling element
عنصر پیوست
element
عنصر عملیاتی
elements
عنصر عملیاتی
picture element
عنصر تصویر
elements
عنصر اساس
alloying element
عنصر الیاژی
nand element
عنصر نقیض و
primitive element
عنصر اولیه
primordial element
عنصر ازلی
print element
عنصر چاپ
minor constituent
عنصر جزئی
minor constituent
عنصر فرعی
code element
عنصر رمز
chemical element
عنصر شیمیایی
alloying agent
عنصر الیاژی
processing element
عنصر پردازشی
passive element
عنصر غیرعامل
active element
عنصر فعال
abiotic element
عنصر نازیوه
abiotic element
عنصر بیجان
tracer element
عنصر ردیاب
tactical element
عنصر تاکتیکی
alloying element
عنصر الیاژ
aqueous element
عنصر ابی
transition element
عنصر واسطه
ingredients
عنصر سازنده
weakling
سست عنصر
cryotron
عنصر برودتی
absorbing element
عنصر جذب
active element
عنصر کنشی
thermocouple
عنصر حرارتی
threshold element
عنصر استانهای
acid forming element
عنصر اسیدی
acid forming element
عنصر اسیدساز
accommpanying element
عنصر همراه
data element
عنصر داده
active element
عنصر عامل
abundant element
عنصر فراوان
part
عنصر اصلی
symmetry element
عنصر تقارن
trace element
عنصر کم مقدار
identity element
عنصر یکسانی
Elementarism
عنصر نگری
electronic element
عنصر الکترونیکی
start element
عنصر شروع
stop element
عنصر ایست
ingredient
عنصر سازنده
weak minded
سست عنصر
weaklings
سست عنصر
disafected person
عنصر نامطلوب
wallydraigle
سست عنصر
inverse element
عنصر وارون
subscriber's line
اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
macronutrient
عنصر غذایی پر مصرف
mental element of crime
عنصر روانی جرم
metal cutting element
عنصر براده برداری
heating element
المان یا عنصر حرارتی
micronutrient
عنصر غذایی کم مصرف
primordial
عنصر نخستین اساسی
fire support element
عنصر پشتیبانی اتش
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
exclusive or element
عنصر یای انحصاری
physical element of crime
عنصر مادی جرم
task element
عنصر اجرای عملیات
air defense element
عنصر پدافند هوایی
pixel
نقطه عنصر تصویری
asterium
عنصر ویژه ستارگان
strontium
عنصر سبک دو فرفیتی
pyrogen
عنصر قابل اشتعال
silicon
سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
active element
عنصر عمل کننده
two up
ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
two up
تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
fabric
بافته عنصر تار و پود
fabrics
بافته عنصر تار و پود
characteristically
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
characteristic
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
parametron
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
boron water
ابی که عنصر شیمیایی بردارد
terbium
عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
quintessence
عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
element
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
microprocessor
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
chips
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
transmitter signal element timing
زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
chip
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
jelly bean
ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
elements
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
searchingly
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searches
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
corpus delicti
عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
searched
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
search
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
atom
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
atoms
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
atomic energy
تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر
osmium
عنصر فلزی سخت و ابی مایل بسفید
lifo
سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
capacitor
عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
charges
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
ring
لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
capacitance
توانایی یک عنصر برای ذخیره سازی بار الکتریکی
sequential
بررسی میشود تا عنصر مورد نظر بدست آید
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
forwarded
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
declaration
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
declarative statement
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
declarations
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
last in first out
نوعی سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را در اول می خواند
chaining
جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است
combinational
مدار الکترونیکی که از چندین عنصر متصل تشکیل شده است
phosphide
ترکیب دو فرفیتی که ازترکیب فسفر با یک عنصر یاریشه بدست اید
bypass
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassed
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypasses
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassing
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
typeball
یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
fet
Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
standalone
ترمینال کامپیوتر با پردازنده و حافظه که مستقیماگ به مودم وصل میشود و بدون اینکه عنصر شبکه یا انشعابی از آن باشد
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
capital stock
عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
softies
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softy
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
gram atom
وزن یک عنصر شیمیایی بگرم که معادل وزن اتمی انست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com