Dictiornary-Farsi | عنصر فعال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (16 milliseconds)

English	Persian
active element	عنصر فعال


Other Matches

circular	لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars	لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
chains	لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain	لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list	لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
atom	کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms	کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
active	هدف فعال خط مشی فعال
airlift control element	عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
isomeric	هم عنصر
agent	عنصر
component	عنصر
components	عنصر
masurium	عنصر 34
agents	عنصر
member	عنصر
members	عنصر
element	عنصر
elements	عنصر
element	عنصر اساس
weak-kneed	سست عنصر
weak kneed	سست عنصر
titanium	عنصر فلزی
primordial element	عنصر ازلی
print element	عنصر چاپ
processing element	عنصر پردازشی
element	عنصر عملیاتی
elements	عنصر عملیاتی
chemical element	عنصر شیمیایی
elements	عنصر اساس
primitive element	عنصر اولیه
picture element	عنصر تصویر
passive element	عنصر غیرعامل
abiotic element	عنصر نازیوه
absorbing element	عنصر جذب
data element	عنصر داده
abundant element	عنصر فراوان
accommpanying element	عنصر همراه
acid forming element	عنصر اسیدی
acid forming element	عنصر اسیدساز
cryotron	عنصر برودتی
coupling element	عنصر پیوست
coupling element	عنصر اتصال
code element	عنصر رمز
biotic element	عنصر زیستی
aqueous element	عنصر ابی
alloying element	عنصر الیاژ
alloying element	عنصر الیاژی
active element	عنصر کنشی
active element	عنصر عامل
abiotic element	عنصر بیجان
weakling	سست عنصر
weaklings	سست عنصر
nand element	عنصر نقیض و
minor constituent	عنصر جزئی
minor constituent	عنصر فرعی
logic element	عنصر لاجیک
logic element	عنصر منطقی
inverse element	عنصر وارون
identity element	عنصر یکسانی
trace element	عنصر کم مقدار
guest element	عنصر کم مقدار
electronic element	عنصر الکترونیکی
disafected person	عنصر نامطلوب
ingredient	عنصر سازنده
ingredients	عنصر سازنده
delay element	عنصر تاخیری
alloying agent	عنصر الیاژی
service element	عنصر اداری
wallydraigle	سست عنصر
stop element	عنصر ایست
symmetry element	عنصر تقارن
tactical element	عنصر تاکتیکی
part	عنصر اصلی
threshold element	عنصر استانهای
tracer element	عنصر ردیاب
transition element	عنصر واسطه
thermocouple	عنصر حرارتی
weak minded	سست عنصر
start element	عنصر شروع
signal element	عنصر علامتی
Elementarism	عنصر نگری
shunt element	عنصر موازی
heating element	المان یا عنصر حرارتی
task element	عنصر اجرای عملیات
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
primordial	عنصر نخستین اساسی
asterium	عنصر ویژه ستارگان
exclusive or element	عنصر یای انحصاری
silicon	سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
fire support element	عنصر پشتیبانی اتش
metal cutting element	عنصر براده برداری
active element	عنصر عمل کننده
pixel	نقطه عنصر تصویری
physical element of crime	عنصر مادی جرم
micronutrient	عنصر غذایی کم مصرف
mental element of crime	عنصر روانی جرم
strontium	عنصر سبک دو فرفیتی
pyrogen	عنصر قابل اشتعال
air defense element	عنصر پدافند هوایی
macronutrient	عنصر غذایی پر مصرف
astir	فعال
light foot	فعال
operational	فعال
light footed	فعال
upped	فعال
upping	فعال
energetic	فعال
active cell	سل فعال
commissioned <adj.>	فعال
snell	فعال
up	فعال
smacking	فعال
sthenic	فعال
go-ahead	فعال
active	فعال
smacker	فعال
strenuous	فعال
efective	فعال
boron water	ابی که عنصر شیمیایی بردارد
two up	تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
two up	ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
Gothic Survival	[ادامه عنصر سبک گوتیک]
parametron	عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
fabric	بافته عنصر تار و پود
terbium	عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
characteristically	اندازه گیری مشخصات یک عنصر
characteristic	اندازه گیری مشخصات یک عنصر
fabrics	بافته عنصر تار و پود
active sonar	ردیاب فعال
active site	محل فعال
active program	برنامه فعال
activation	فعال سازی
activating	فعال کردن
active index	ایندکس فعال
active mine	مین فعال
active lines	خطهای فعال
active installation	قسمت فعال
activated	فعال کردن
activates	فعال کردن
actual output	بازداده فعال
active window	پنجره فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active therapy	درمان فعال
active stock	موجودی فعال
actuator	فعال کننده
adrenergic	فعال شونده
active sonar	سونار فعال
active site	موضع فعال
active installation	تاسیسات فعال
activate	فعال کردن
active area	ناحیه فعال
active device	دستگاه فعال
active hydrogen	هیدروژن فعال
active avoidance	اجتناب فعال
active balance	مانده فعال
active carbon	کربن فعال
activate	فعال کردن
active centers	مراکز فعال
active center	مرکز فعال
active analysis	تحلیل فعال
active force	نیروی فعال
activation	فعال کردن
active index	شاخص فعال
activation barrier	سد فعال سازی
activator	فعال ساز
active file	فایل فعال
active file	پرونده فعال
active absorption	جذب فعال
active cell	سلول فعال
semiactive	نیمه فعال
come alive <idiom>	فعال ماندن
active aircraft	هواپیمای فعال
acting	فعال کاری
out of action	غیر فعال
operating personnel	پرسنل فعال
optically active	فعال نوری
spirituous	فعال سرزنده
trig	فعال سرحال
kinetic energy	نیروی فعال
passives	غیر فعال
spiritous	فعال زنده
whip up <idiom>	فعال کردن
activate	فعال کردن
cycle stock	موجودی فعال
actinic rays	اشعه فعال
hot money	پول فعال
passive	غیر فعال
active	فعال کنشی
inactive	غیر فعال
enthalpy	حرارت فعال
transmitter signal element timing	زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
queue	ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
elements	یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
thallium	عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
element	یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
queueing	ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
microprocessor	واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors	واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
quintessence	عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"