English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
pyrogen عنصر قابل اشتعال
Other Matches
limit of inflammability حد قابل اشتعال
flammable قابل اشتعال
combustible قابل اشتعال
inflammable قابل اشتعال
piceous قابل اشتعال
ignitable قابل اشتعال
inflamable قابل اشتعال
inflammable substances مواد قابل اشتعال
inflammables مواد قابل اشتعال
wildfire ماده قابل اشتعال
hypergol مایع قابل اشتعال
fueled سوخت ماده قابل اشتعال
fuelled سوخت ماده قابل اشتعال
fuelling سوخت ماده قابل اشتعال
fuels سوخت ماده قابل اشتعال
fuel سوخت ماده قابل اشتعال
benzine انواع مواد نفتی قابل اشتعال
circulars لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
xylol خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
xylene خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
nitro مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
degressive burning اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
typeball یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
chain لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chains لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atoms کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
deflagration اشتعال
ignition اشتعال
burning اشتعال
firing اشتعال
combustion اشتعال
ignition point نقطه اشتعال
aglow درحال اشتعال
flammable اشتعال پذیر
ignition charge خرج اشتعال
igniting point نقطه اشتعال
ignition اشتعال احتراق
inflammable اشتعال پذیر
coal dust firing اشتعال گردی
ignitability قابلیت اشتعال
combustibility قابلیت اشتعال
fire proofing compound اشتعال کاه
burning train مسیر اشتعال
firing point نقطه اشتعال
burning point نقطه اشتعال
combustion اشتعال احتراق
inflammability اشتعال پذیری
lighting اشتعال نورافکنی
light firing اشتعال منور
flash point نقطه اشتعال
flare up اشتعال ناگهانی
flammability اشتعال پذیری
light firing اشتعال نورانی
flammability قابلیت اشتعال
flaming of arc اشتعال جرقه
firing voltage ولتاژ اشتعال
flamboyance اشتعال لرزشی
fire point نقطه اشتعال
fire retardant اشتعال کاه
dead burned انتهای اشتعال
dead center ignition نقطه اشتعال
inflammability قابلیت اشتعال
inflamable اشتعال پذیر
flamboyancy اشتعال بالرزش
uninflammable اشتعال ناپذیر
flamboyancy اشتعال لرزشی
flamboyance اشتعال بالرزش
lead in مدار هادی اشتعال
ignition اتش گیری اشتعال
lower flammability limit حد پایینی اشتعال پذیری
upper flammability limit حد بالایی اشتعال پذیری
flammable liquid مایع اشتعال پذیر
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
flash point tester ازمایش کننده نقطه اشتعال
hypergolic fuel سوخت خیلی حساس به اشتعال
flareback اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
component عنصر
members عنصر
isomeric هم عنصر
element عنصر
agents عنصر
components عنصر
member عنصر
masurium عنصر 34
elements عنصر
agent عنصر
acid forming element عنصر اسیدساز
minor constituent عنصر فرعی
service element عنصر اداری
signal element عنصر علامتی
ingredients عنصر سازنده
abiotic element عنصر بیجان
thermocouple عنصر حرارتی
alloying agent عنصر الیاژی
threshold element عنصر استانهای
minor constituent عنصر جزئی
picture element عنصر تصویر
abiotic element عنصر نازیوه
alloying element عنصر الیاژی
acid forming element عنصر اسیدی
shunt element عنصر موازی
start element عنصر شروع
active element عنصر فعال
abundant element عنصر فراوان
absorbing element عنصر جذب
aqueous element عنصر ابی
passive element عنصر غیرعامل
accommpanying element عنصر همراه
symmetry element عنصر تقارن
nand element عنصر نقیض و
tactical element عنصر تاکتیکی
active element عنصر کنشی
active element عنصر عامل
alloying element عنصر الیاژ
stop element عنصر ایست
delay element عنصر تاخیری
disafected person عنصر نامطلوب
transition element عنصر واسطه
weak kneed سست عنصر
weak-kneed سست عنصر
titanium عنصر فلزی
element عنصر اساس
element عنصر عملیاتی
elements عنصر اساس
Elementarism عنصر نگری
logic element عنصر لاجیک
logic element عنصر منطقی
data element عنصر داده
weakling سست عنصر
weaklings سست عنصر
cryotron عنصر برودتی
wallydraigle سست عنصر
weak minded سست عنصر
inverse element عنصر وارون
coupling element عنصر پیوست
coupling element عنصر اتصال
elements عنصر عملیاتی
primordial element عنصر ازلی
electronic element عنصر الکترونیکی
chemical element عنصر شیمیایی
print element عنصر چاپ
processing element عنصر پردازشی
identity element عنصر یکسانی
trace element عنصر کم مقدار
ingredient عنصر سازنده
guest element عنصر کم مقدار
primitive element عنصر اولیه
part عنصر اصلی
tracer element عنصر ردیاب
code element عنصر رمز
biotic element عنصر زیستی
active element عنصر عمل کننده
mental element of crime عنصر روانی جرم
fire support element عنصر پشتیبانی اتش
strontium عنصر سبک دو فرفیتی
pixel نقطه عنصر تصویری
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
exclusive or element عنصر یای انحصاری
asterium عنصر ویژه ستارگان
silicon سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
micronutrient عنصر غذایی کم مصرف
metal cutting element عنصر براده برداری
physical element of crime عنصر مادی جرم
macronutrient عنصر غذایی پر مصرف
heating element المان یا عنصر حرارتی
air defense element عنصر پدافند هوایی
task element عنصر اجرای عملیات
primordial عنصر نخستین اساسی
characteristically اندازه گیری مشخصات یک عنصر
two up تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
terbium عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
boron water ابی که عنصر شیمیایی بردارد
two up ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
parametron عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
characteristic اندازه گیری مشخصات یک عنصر
fabric بافته عنصر تار و پود
fabrics بافته عنصر تار و پود
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
microprocessors واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
element یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
quintessence عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
transmitter signal element timing زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
elements یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
thallium عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
queued ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
microprocessor واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
queue ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
chip طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
queueing ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
chips طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
queues ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
jelly bean ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com