Dictiornary-Farsi | عنصر پیوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
coupling element	عنصر پیوست


Other Matches

circulars	لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular	لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
chain	لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chains	لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list	لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
atoms	کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom	کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
airlift control element	عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
appendages	پیوست
clutch	پیوست
clutched	پیوست
coupling	پیوست
clutches	پیوست
enclosure	پیوست
clutching	پیوست
therewith	به پیوست
appendage	پیوست
annexes	پیوست
annexing	پیوست
enclosures	پیوست
annex	پیوست
tie bar	پیوست
bond	پیوست
annexation	پیوست
constipation	پیوست
appendixes	پیوست
appendix	پیوست
annexed <adj.> <past-p.>	پیوست شده
input coupling	پیوست ورودی
inductive flux linkage	پیوست القائی
inductive exposure	پیوست القائی
enclosed <adj.> <past-p.>	پیوست شده
inductive coupling	پیوست القائی
inductance coupling	پیوست القائی
intelligence annex	پیوست اطلاعاتی
artillery annex	پیوست توپخانه
intermediate coupling	پیوست واسطه
mains coupling	پیوست شبکه
attached <adj.> <past-p.>	پیوست شده
attributed <adj.> <past-p.>	پیوست شده
unites	بهم پیوست
uniting	بهم پیوست
jaw clutch coupling	پیوست دندانه
affected [added] <adj.> <past-p.>	پیوست شده
clutch coupling	پیوست کلاج
transformer coupling	پیوست ترانسفورماتور
flange coupling	پیوست صفحهای
coupling resistance	مقاومت پیوست
electric coupling	پیوست الکتریکی
coupling factor	ضریب پیوست
coupling of circuits	پیوست مدارها
unite	بهم پیوست
sleeve coupling	پیوست تزویجی
electron coupling	پیوست الکترونی
dog clutch	پیوست دندانهای
reunion	باز پیوست
reunions	باز پیوست
impedance coupling	پیوست امپدانس
intelligence annex	پیوست اطلاعات
affixed <adj.> <past-p.>	پیوست شده
appending	اویختن پیوست کردن
coupling impedance	مقاومت فاهری پیوست
impedance feedback	پیوست برگشت امپدانس
coupling coil	سیم پیچ پیوست
hose coupling	پیوست لوله پلاستیکی
appended	اویختن پیوست کردن
appends	اویختن پیوست کردن
append	اویختن پیوست کردن
input coupling loop	حلقه پیوست ورودی
main coupling transformer	ترانسفورماتور پیوست شبکه
coupling instability	نااستواری پیوست تزلزل تزویج
inductive feedback	پیوست برگشت وارونه القائی
railroad coupling	پیوست یا تزویج راه اهن
encloses	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclose	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclosing	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
isomeric	هم عنصر
masurium	عنصر 34
members	عنصر
elements	عنصر
member	عنصر
element	عنصر
agent	عنصر
agents	عنصر
component	عنصر
components	عنصر
data element	عنصر داده
coupling element	عنصر اتصال
tracer element	عنصر ردیاب
threshold element	عنصر استانهای
thermocouple	عنصر حرارتی
cryotron	عنصر برودتی
transition element	عنصر واسطه
wallydraigle	سست عنصر
weak minded	سست عنصر
chemical element	عنصر شیمیایی
delay element	عنصر تاخیری
logic element	عنصر منطقی
Elementarism	عنصر نگری
code element	عنصر رمز
electronic element	عنصر الکترونیکی
tactical element	عنصر تاکتیکی
guest element	عنصر کم مقدار
inverse element	عنصر وارون
primitive element	عنصر اولیه
picture element	عنصر تصویر
logic element	عنصر لاجیک
minor constituent	عنصر فرعی
minor constituent	عنصر جزئی
print element	عنصر چاپ
primordial element	عنصر ازلی
nand element	عنصر نقیض و
processing element	عنصر پردازشی
trace element	عنصر کم مقدار
symmetry element	عنصر تقارن
identity element	عنصر یکسانی
stop element	عنصر ایست
start element	عنصر شروع
signal element	عنصر علامتی
shunt element	عنصر موازی
service element	عنصر اداری
passive element	عنصر غیرعامل
biotic element	عنصر زیستی
weak kneed	سست عنصر
ingredients	عنصر سازنده
abiotic element	عنصر بیجان
abiotic element	عنصر نازیوه
absorbing element	عنصر جذب
abundant element	عنصر فراوان
accommpanying element	عنصر همراه
acid forming element	عنصر اسیدی
acid forming element	عنصر اسیدساز
ingredient	عنصر سازنده
element	عنصر اساس
weak-kneed	سست عنصر
titanium	عنصر فلزی
element	عنصر عملیاتی
elements	عنصر اساس
elements	عنصر عملیاتی
weakling	سست عنصر
weaklings	سست عنصر
part	عنصر اصلی
active element	عنصر فعال
active element	عنصر کنشی
alloying agent	عنصر الیاژی
disafected person	عنصر نامطلوب
active element	عنصر عامل
alloying element	عنصر الیاژ
aqueous element	عنصر ابی
alloying element	عنصر الیاژی
primordial	عنصر نخستین اساسی
pyrogen	عنصر قابل اشتعال
pixel	نقطه عنصر تصویری
physical element of crime	عنصر مادی جرم
macronutrient	عنصر غذایی پر مصرف
silicon	سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
asterium	عنصر ویژه ستارگان
micronutrient	عنصر غذایی کم مصرف
metal cutting element	عنصر براده برداری
mental element of crime	عنصر روانی جرم
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
task element	عنصر اجرای عملیات
strontium	عنصر سبک دو فرفیتی
exclusive or element	عنصر یای انحصاری
fire support element	عنصر پشتیبانی اتش
air defense element	عنصر پدافند هوایی
heating element	المان یا عنصر حرارتی
active element	عنصر عمل کننده
parametron	عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
two up	تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
terbium	عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
two up	ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
characteristic	اندازه گیری مشخصات یک عنصر
boron water	ابی که عنصر شیمیایی بردارد
Gothic Survival	[ادامه عنصر سبک گوتیک]
fabric	بافته عنصر تار و پود
characteristically	اندازه گیری مشخصات یک عنصر
fabrics	بافته عنصر تار و پود
thallium	عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
elements	یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
queue	ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
microprocessor	واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
element	یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
transmitter signal element timing	زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
quintessence	عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
microprocessors	واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
jelly bean	ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
queueing	ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues	ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued	ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
head	اولین عنصر داده در لیست بودن
chips	طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chip	طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
corpus delicti	عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
atoms	کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
searched	بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searches	بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searchingly	بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
search	بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
atomic energy	تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر