Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (10 milliseconds)
English
Persian
heading
عنوان
headings
عنوان
title
عنوان
titles
عنوان
ground
عنوان
epithet
عنوان
epithets
عنوان
caption
عنوان
captions
عنوان
rubric
عنوان
rubrics
عنوان
headline
عنوان
headlines
عنوان
life peer
عنوان
life peers
عنوان
appellative
عنوان
capitulary
عنوان
head line
عنوان
headword
عنوان
headwords
عنوان
topic
عنوان
subject
[topic]
عنوان
name
عنوان
title
عنوان
Other Matches
titles
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
title
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
عنوان دهنده عنوان مشخص
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
topics
عنوان ها
by way of remainder
به عنوان رد
print
عنوان و..
subjects
عنوان ها
printed
عنوان و..
names
عنوان ها
titles
عنوان ها
prints
عنوان و..
themes
عنوان ها
appropriation title
عنوان سپرده
appropriation title
عنوان اعتبار
berth
کسب عنوان
head
عنوان مبحث
head
سالار عنوان
exercise term
عنوان مانور
guize
روبند عنوان
captions
عنوان دادن
natural
حرکت در عنوان
honorifics
عنوان تجلیلی
doctorates
عنوان دکتری
surnames
لقب عنوان
branding
عنوان تجارتی
brand
عنوان تجارتی
brands
عنوان تجارتی
berthed
کسب عنوان
berths
کسب عنوان
berthing
کسب عنوان
caption
عنوان دادن
naturals
حرکت در عنوان
doctorate
عنوان دکتری
surname
لقب عنوان
honorific
عنوان تجلیلی
exempli gratia
[e.g.]
به عنوان مثال
Distinguished . Titled.
صاحب عنوان
untitled
بدون عنوان
titlist
دارای عنوان
the hoy f.
عنوان پاپ
superscrible
عنوان روی
for example
به عنوان مثال
topic
عنوان سرفصل
topics
عنوان سرفصل
heading
عنوان سرصفحه
headings
عنوان گذاری
headings
عنوان سرصفحه
in a topic form
بصورت عنوان
possessory title
عنوان مالکیت
on loan
به عنوان قرض
nowise
به هیچ عنوان
heading
عنوان گذاری
start of heading
شروع عنوان
message heading
عنوان پیام
intitule
عنوان دادن به
Under the title ( heading) of …
تحت عنوان ...
possession by title of ownership
تصرف به عنوان مالکیت
lord
عنوان لردی دادن به
defending shampion
مدافع عنوان قهرمانی
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
misdirection
گمراهی عنوان غلط
donna
عنوان مودبانه بانوان
subhead
عنوان فرعی مقاله
streamer
عنوان چشمگیر مقاله
superscription
عنوان روی پاکت
subhead
عنوان جزء یا فرعی
title block
قسمت عنوان نامه
title page
صفحه عنوان کتاب
streamers
عنوان چشمگیر مقاله
short title
عنوان کوتاه شده
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
rubricize
دارای عنوان قرمزکردن
rubricate
دارای عنوان قرمزکردن
head line
عنوان سرصفحه روزنامه
language
برنامهای که به عنوان مترجم
titles
دارنده عنوان قهرمانی
titles
واگذارکردن عنوان دادن به
languages
برنامهای که به عنوان مترجم
clinches
کسب عنوان قهرمانی
title
واگذارکردن عنوان دادن به
title
دارنده عنوان قهرمانی
clinching
کسب عنوان قهرمانی
clinch
کسب عنوان قهرمانی
lords
عنوان لردی دادن به
clinched
کسب عنوان قهرمانی
short title
عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
letterheads
عنوان چاپی بالای کاغذ
running title
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
to serve as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
to function as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
letterhead
عنوان چاپی بالای کاغذ
Take it as a souvenir!
این را به عنوان سوغاتی بردار!
dominie
عنوان کشیشان کلیسای هلند
to readdress a letter
عنوان نامهای را عوض کردن
headings
عنوان یا نام متن در فایل
headings
سمت سینه ناو عنوان
heading
عنوان یا نام متن در فایل
heading
سمت سینه ناو عنوان
What is the title of the book ?
عنوان این کتاب چیست ؟
nontitle
مسابقه بدون عنوان قهرمانی
superscription
عنوان نوشته روی چیزی
hold down
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
dauphin
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
smear word
عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
He works as engineer.
او
[مرد]
به عنوان مهندس کار می کند.
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
titleholder
صاحب سند مالکیت دارای عنوان
to have a title
[ to be titled]
لقب دار
[صاحب عنوان]
بودن
interfaces
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
prifixal
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
mercury delay line
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
interface
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
keep in trust
به عنوان امانت نگهداری کردن چیزی
prifix
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
represent
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
unipolar
که به عنوان کنتررل جریان متغیر به کار می رود.
Will you go out with me?
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
an open letter
نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Do you want to go out with me?
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
background
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
represented
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represents
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
electronic
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
block
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
blocks
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
backgrounds
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
blocked
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
job
کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
The Catholic Church springs
[comes]
to mind as an obvious example.
کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
gulp
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
your reverence
عنوان کشیشان که برابر است با عناوین قدیمی ایران
polar
سیستم معرفی موقعیتها به عنوان زاویه و فاصله از مبدا
rational number
عددی که به عنوان تقسیم دو عدد کامل نوشته میشود
primary products
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
jobs
کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
rent
ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
initial
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialed
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
to date
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
to go out
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
gulping
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
gulps
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
gulped
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
macroelement
تعداد داده ها که به عنوان یک عضو در نظر گرفته می شوند
initials
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialling
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialled
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialing
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
presumptive address
آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
his reverence
جناب اقای- عنوان کشیشان که برابراست باعناوین قدیمی ایران
bundle
دستگاههاجانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خریدیک سیستم کامپیوتری
redirecting
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirects
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
alphanumeric
ی از حروف الفبا- عددی که به عنوان یک واحد دستکاری و استفاده میشود
Main Street
[American English]
کسب و کار و خانواده های متوسط در اجتماعی به عنوان یک گروه
wallpapers
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
wallpaper
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
common
کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
commoners
کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
commonest
کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
redirected
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirect
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
linking
ترکیب برنامههای کوچک با هم تا نتوانند به عنوان یک واحد اجرا شوند
bundling
دستگاههاجانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خریدیک سیستم کامپیوتری
bundles
دستگاههاجانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خریدیک سیستم کامپیوتری
the smoking gun
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
in flagrante delicto
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
hash mark
علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
backbone
گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند
streamer
حلقه متمادی نوار است که به عنوان فضای پشتیبان استفاده میشود
backbones
گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند
How about going out together?
نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
streamers
حلقه متمادی نوار است که به عنوان فضای پشتیبان استفاده میشود
dialectic materialism
دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
reserved character
کلمه یاعبارتی که به عنوان مشخصه درزبان برنامه سازی به کارمی رود.
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
cost plus contract
قرارداد براساس قیمت تمام شده به اضافه درصدی به عنوان سود
reference
آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
drop down menu
منویی که زیر عنوان منور دیگر در هنگام انتخاب فاهر میشود
bar winding
میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
toluene
مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود
references
آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
truth table
روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
z 0
یک تراشه پردازنده 8 بیتی که به عنوان مبنایی برای ریزکامپیوترها بکار می رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com