Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (19 milliseconds)
English
Persian
caption
عنوان دادن
captions
عنوان دادن
Search result with all words
lord
عنوان لردی دادن به
lords
عنوان لردی دادن به
exchange
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanged
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
title
واگذارکردن عنوان دادن به
titles
واگذارکردن عنوان دادن به
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
redirect
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
intitule
عنوان دادن به
Other Matches
titles
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
title
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
عنوان دهنده عنوان مشخص
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
titles
عنوان
captions
عنوان
ground
عنوان
caption
عنوان
headword
عنوان
print
عنوان و..
headlines
عنوان
headline
عنوان
titles
عنوان ها
title
عنوان
rubrics
عنوان
rubric
عنوان
prints
عنوان و..
printed
عنوان و..
headwords
عنوان
appellative
عنوان
themes
عنوان ها
subjects
عنوان ها
topics
عنوان ها
subject
[topic]
عنوان
topic
عنوان
capitulary
عنوان
name
عنوان
title
عنوان
life peers
عنوان
life peer
عنوان
headings
عنوان
by way of remainder
به عنوان رد
names
عنوان ها
epithet
عنوان
epithets
عنوان
heading
عنوان
head line
عنوان
possessory title
عنوان مالکیت
surnames
لقب عنوان
on loan
به عنوان قرض
nowise
به هیچ عنوان
headings
عنوان سرصفحه
headings
عنوان گذاری
brands
عنوان تجارتی
heading
عنوان سرصفحه
heading
عنوان گذاری
appropriation title
عنوان سپرده
appropriation title
عنوان اعتبار
topics
عنوان سرفصل
berthing
کسب عنوان
in a topic form
بصورت عنوان
message heading
عنوان پیام
natural
حرکت در عنوان
brand
عنوان تجارتی
branding
عنوان تجارتی
surname
لقب عنوان
honorific
عنوان تجلیلی
honorifics
عنوان تجلیلی
naturals
حرکت در عنوان
exercise term
عنوان مانور
topic
عنوان سرفصل
berths
کسب عنوان
guize
روبند عنوان
berth
کسب عنوان
doctorates
عنوان دکتری
exempli gratia
[e.g.]
به عنوان مثال
untitled
بدون عنوان
titlist
دارای عنوان
doctorate
عنوان دکتری
head
عنوان مبحث
head
سالار عنوان
Distinguished . Titled.
صاحب عنوان
berthed
کسب عنوان
start of heading
شروع عنوان
Under the title ( heading) of …
تحت عنوان ...
superscrible
عنوان روی
for example
به عنوان مثال
the hoy f.
عنوان پاپ
title
دارنده عنوان قهرمانی
rubricize
دارای عنوان قرمزکردن
clinch
کسب عنوان قهرمانی
clinched
کسب عنوان قهرمانی
clinches
کسب عنوان قهرمانی
defending shampion
مدافع عنوان قهرمانی
head line
عنوان سرصفحه روزنامه
title block
قسمت عنوان نامه
donna
عنوان مودبانه بانوان
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
misdirection
گمراهی عنوان غلط
streamers
عنوان چشمگیر مقاله
clinching
کسب عنوان قهرمانی
possession by title of ownership
تصرف به عنوان مالکیت
streamer
عنوان چشمگیر مقاله
language
برنامهای که به عنوان مترجم
languages
برنامهای که به عنوان مترجم
titles
دارنده عنوان قهرمانی
title page
صفحه عنوان کتاب
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
rubricate
دارای عنوان قرمزکردن
superscription
عنوان روی پاکت
short title
عنوان کوتاه شده
subhead
عنوان جزء یا فرعی
subhead
عنوان فرعی مقاله
superscription
عنوان نوشته روی چیزی
short title
عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
to serve as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
nontitle
مسابقه بدون عنوان قهرمانی
letterhead
عنوان چاپی بالای کاغذ
letterheads
عنوان چاپی بالای کاغذ
Take it as a souvenir!
این را به عنوان سوغاتی بردار!
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
dominie
عنوان کشیشان کلیسای هلند
to function as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
headings
سمت سینه ناو عنوان
headings
عنوان یا نام متن در فایل
running title
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
to readdress a letter
عنوان نامهای را عوض کردن
What is the title of the book ?
عنوان این کتاب چیست ؟
heading
سمت سینه ناو عنوان
heading
عنوان یا نام متن در فایل
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
dauphin
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
prifixal
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
interface
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
prifix
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
mercury delay line
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
smear word
عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
interfaces
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
He works as engineer.
او
[مرد]
به عنوان مهندس کار می کند.
titleholder
صاحب سند مالکیت دارای عنوان
hold down
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
to have a title
[ to be titled]
لقب دار
[صاحب عنوان]
بودن
keep in trust
به عنوان امانت نگهداری کردن چیزی
Will you go out with me?
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
Do you want to go out with me?
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
background
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
backgrounds
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
block
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
blocked
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
blocks
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
electronic
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
unipolar
که به عنوان کنتررل جریان متغیر به کار می رود.
an open letter
نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
represent
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represented
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represents
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
rational number
عددی که به عنوان تقسیم دو عدد کامل نوشته میشود
primary products
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
The Catholic Church springs
[comes]
to mind as an obvious example.
کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
gulp
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
rent
ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
job
کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
your reverence
عنوان کشیشان که برابر است با عناوین قدیمی ایران
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
initial
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialed
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
polar
سیستم معرفی موقعیتها به عنوان زاویه و فاصله از مبدا
macroelement
تعداد داده ها که به عنوان یک عضو در نظر گرفته می شوند
gulps
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
gulping
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
to go out
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
gulped
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
to date
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
initialing
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialled
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initials
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialling
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
jobs
کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
commonest
کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
bundle
دستگاههاجانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خریدیک سیستم کامپیوتری
bundles
دستگاههاجانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خریدیک سیستم کامپیوتری
bundling
دستگاههاجانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خریدیک سیستم کامپیوتری
linking
ترکیب برنامههای کوچک با هم تا نتوانند به عنوان یک واحد اجرا شوند
redirect
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
presumptive address
آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
his reverence
جناب اقای- عنوان کشیشان که برابراست باعناوین قدیمی ایران
Main Street
[American English]
کسب و کار و خانواده های متوسط در اجتماعی به عنوان یک گروه
wallpapers
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
wallpaper
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
redirects
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirecting
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
common
کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
the smoking gun
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
redirected
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com