Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
Other Matches
yowls
عوعو کردن
snap
عوعو کردن
yap
عوعو کردن
yapping
عوعو کردن
yaps
عوعو کردن
yowling
عوعو کردن
yowled
عوعو کردن
snapped
عوعو کردن
yowl
عوعو کردن
yapped
عوعو کردن
snapping
عوعو کردن
snaps
عوعو کردن
yip
زوزه کشیدن عوعو کردن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
hounding
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounds
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
chasing
دنبال کردن شکار کردن
chase
دنبال کردن شکار کردن
chace
دنبال کردن شکار کردن
chased
دنبال کردن شکار کردن
chases
دنبال کردن شکار کردن
hunting
شکار کردن جستجو کردن
hunted
شکار کردن
hunt
شکار کردن
predation
شکار کردن
hunts
شکار کردن
rabbits
شکار خرگوش کردن
sniped
پاشله شکار کردن
bag
شکار کردن با تیر
poaches
دزدکی شکار کردن
snipes
پاشله شکار کردن
snipe
پاشله شکار کردن
bags
شکار کردن با تیر
poach
دزدکی شکار کردن
rabbit
شکار خرگوش کردن
sniping
پاشله شکار کردن
poached
دزدکی شکار کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
to ride to hounds
با تازی شکار روباه کردن
coursed
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
course
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
foxhunt
باتازی شکار روباه کردن
turtle
لاک پشت شکار کردن
hunt
اداره کردن تازیها در شکار
hunted
اداره کردن تازیها در شکار
turtles
لاک پشت شکار کردن
hunts
اداره کردن تازیها در شکار
courses
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
to p on any one's preserves
در جای قورق شکار کردن
to rid to hounds
با تازی شکار روباه کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
track
پیدا کردن
average
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
detect
پیدا کردن
find
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
poached
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poach
برخلاف مقررات شکار صید کردن
weigh-in
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-ins
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh in
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
stammered
لکنت پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
dampen
رطوبت پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
shields
حفاظ پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
declining
شیب پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
shoots
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoot
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
respires
امید تازه پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring
امید تازه پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com