English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (6 milliseconds)
English Persian
reflex عکس العمل غیرارادی
reflexes عکس العمل غیرارادی
Other Matches
automatism حرکت غیرارادی
aconuresis ادرار غیرارادی
festination شتابزدگی غیرارادی
instinctively بطور غیرارادی خودبخود
nystagmus حرکت غیرارادی کره چشم
divert action عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
factorage حق العمل
commission حق العمل
commission fee حق العمل
brokerage حق العمل
brokage حق العمل
commissioning حق العمل
commissions حق العمل
premium حق العمل
premiums حق العمل
responds عکس العمل
reflex force فشارعکس العمل
responded عکس العمل
respond عکس العمل
reactive effect عکس العمل
reactional عکس العمل
commission agent حق العمل کار
factorage حق العمل کاری
prompt عکس العمل
rough and ready سریع العمل
prompted عکس العمل
prompts عکس العمل
factor حق العمل کار
factors حق العمل کار
commissioners حق العمل کار
commissioner حق العمل کار
reaction عکس العمل
reactions عکس العمل
resilient عکس العمل
coefficient of subgrade reaction ضریب عکس العمل
n address instruction دستور العمل با N نشانی
reactors عامل عکس العمل
background count عکس العمل تشعشع
modulus of subgrade reaction ضریب عکس العمل
latency دوره عکس العمل
immediate action عکس العمل فوری
armature reaction عکس العمل ارمیچر
actual instruction دستور العمل واقعی
reactor عامل عکس العمل
commissions حق العمل مامور شدن
retaliation عکس العمل متقابل
interaction عکس العمل متقابل
reflexology عکس العمل شناسی
reactions انفعال عکس العمل
reaction انفعال عکس العمل
repercussion عکس العمل واکنش
transfer instruction دستور العمل انتقال
reaction time زمان عکس العمل
factors حق العمل کار نماینده
reflex force نیروی عکس العمل
rapid سریع العمل چابک
on commission بطورحق العمل کاری
pseudoinstruction شبه دستور العمل
commissioning حق العمل مامور شدن
reaction curve منحنی عکس العمل
commission حق العمل مامور شدن
factor حق العمل کار نماینده
reaction equation معادله عکس العمل
reaction force نیروی عکس العمل
responses عکس العمل به دلیلی
response عکس العمل به دلیلی
reaction of support عکس العمل تکیه گاه
returning مراجعت کردن عکس العمل
shiping agent حق العمل کار بارگیری کشتی
reacting عکس العمل نشان دادن
react عکس العمل نشان دادن
returned مراجعت کردن عکس العمل
returns مراجعت کردن عکس العمل
commissioning حق العمل کاری امانت فروشی
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
return مراجعت کردن عکس العمل
commission حق العمل کاری امانت فروشی
reacted عکس العمل نشان دادن
reacts عکس العمل نشان دادن
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
backlash عکس العمل سیاسی واکنش شدید
responsive دارای عکس العمل سریع جواب گو
acoustic circuit مدار عکس العمل انفجار صوتی
triggerman ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
deadbeat زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomeranged عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
deadbeats زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
interactive پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
del credere ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
dummy محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
dummies محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
reactionpropulsion سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروی عکس العمل گازهای خروجی از یک لوله
anthropomorphic software نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
interactive سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
hydrofoil سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoils سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com