Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
Other Matches
del credere
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
divert action
عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
holocaust
همه سوزی
heart ache
سینه سوزی
helium burning
هلیوم سوزی
hydrogn burning
ئیدروژن سوزی
holocausts
همه سوزی
thurification
بخور سوزی
pre ignition
پیش سوزی
self ignition
خود سوزی
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
fire insurance
بیمه اتش سوزی
fire alarm telegraph
تلگراف اتش سوزی
conflagrations
اتش سوزی بزرگ
fire control
جلوگیری از اتش سوزی
holocausts
اتش سوزی همگانی
holocaust
اتش سوزی همگانی
conflagration
اتش سوزی بزرگ
that is no bed of roses
اش دهن سوزی نیست
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
firetrap
ساختمان مستعد اتش سوزی
that is no bed of roses
شیره گلو سوزی نیست
fire escape
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
incendiary
سبب اتش سوزی ذوب کننده
fire escapes
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
there is a fire opposites
در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
factorage
حق العمل
brokage
حق العمل
brokerage
حق العمل
premiums
حق العمل
commission
حق العمل
commissioning
حق العمل
premium
حق العمل
commission fee
حق العمل
commissions
حق العمل
approach march
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
reflex force
فشارعکس العمل
commissioners
حق العمل کار
reactional
عکس العمل
commission agent
حق العمل کار
reaction
عکس العمل
reactions
عکس العمل
factors
حق العمل کار
reactive effect
عکس العمل
responds
عکس العمل
responded
عکس العمل
respond
عکس العمل
commissioner
حق العمل کار
factor
حق العمل کار
prompt
عکس العمل
prompted
عکس العمل
factorage
حق العمل کاری
rough and ready
سریع العمل
prompts
عکس العمل
resilient
عکس العمل
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repelled
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogies
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
reflexes
عکس العمل غیرارادی
retaliation
عکس العمل متقابل
rapid
سریع العمل چابک
latency
دوره عکس العمل
reactions
انفعال عکس العمل
reflex
عکس العمل غیرارادی
n address instruction
دستور العمل با N نشانی
response
عکس العمل به دلیلی
commissioning
حق العمل مامور شدن
interaction
عکس العمل متقابل
factors
حق العمل کار نماینده
factor
حق العمل کار نماینده
commission
حق العمل مامور شدن
immediate action
عکس العمل فوری
commissions
حق العمل مامور شدن
responses
عکس العمل به دلیلی
actual instruction
دستور العمل واقعی
pseudoinstruction
شبه دستور العمل
reflex force
نیروی عکس العمل
transfer instruction
دستور العمل انتقال
reactor
عامل عکس العمل
armature reaction
عکس العمل ارمیچر
reactors
عامل عکس العمل
repercussion
عکس العمل واکنش
reflexology
عکس العمل شناسی
reaction time
زمان عکس العمل
on commission
بطورحق العمل کاری
background count
عکس العمل تشعشع
reaction
انفعال عکس العمل
modulus of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
coefficient of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
reaction curve
منحنی عکس العمل
reaction equation
معادله عکس العمل
reaction force
نیروی عکس العمل
struggling
مبارزه
struggled
مبارزه
struggles
مبارزه
fight
مبارزه
turn to
مبارزه
campaign
مبارزه
campaigned
مبارزه
bu
مبارزه
fights
مبارزه
campaigning
مبارزه
struggle
مبارزه
campaigns
مبارزه
kumite
مبارزه
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reaction of support
عکس العمل تکیه گاه
commission
حق العمل کاری امانت فروشی
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning
حق العمل کاری امانت فروشی
commissions
حق العمل کاری امانت فروشی
returning
مراجعت کردن عکس العمل
reacted
عکس العمل نشان دادن
reacting
عکس العمل نشان دادن
returns
مراجعت کردن عکس العمل
react
عکس العمل نشان دادن
reacts
عکس العمل نشان دادن
return
مراجعت کردن عکس العمل
returned
مراجعت کردن عکس العمل
battled
مبارزه ستیز
bravest
به مبارزه طلبیدن
braves
به مبارزه طلبیدن
challenger
مبارزه طلب
braving
به مبارزه طلبیدن
combats
مبارزه کردن
combating
مبارزه کردن
combated
مبارزه کردن
combat
مبارزه کردن
combativeness
مبارزه طلبی
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
braver
به مبارزه طلبیدن
braved
به مبارزه طلبیدن
brave
به مبارزه طلبیدن
defying
به مبارزه طلبیدن
defy
به مبارزه طلبیدن
defies
به مبارزه طلبیدن
defied
به مبارزه طلبیدن
budo
روش مبارزه
sensei
مبارزه مسابقهای
challengo
مبارزه کردن
class struggle
مبارزه طبقاتی
class struggle
مبارزه طبقهای
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
defiance
مبارزه طلبی
challengers
مبارزه طلب
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
jousted
مبارزه کردن
jousting
مبارزه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com