Dictiornary-Farsi | عکس فوری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 90 (8 milliseconds)

English	Persian
snapshot	عکس فوری
snapshots	عکس فوری
instantaneous photograph	عکس فوری
pistolgraph	عکس فوری
snap shot	عکس فوری


Search result with all words

prompt	فوری
prompted	فوری
prompts	فوری
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergencies	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency	خیلی خیلی فوری
emergency	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
spontaneous	فوری
spot	فوری
spots	فوری
immediate <adj.>	فوری
immediate	خیلی فوری
sudden	فوری
dot	در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dotting	در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
scram	فوری رفتن
scrams	فوری رفتن
snap	گرفتن عکس فوری
snapped	گرفتن عکس فوری
snapping	گرفتن عکس فوری
snaps	گرفتن عکس فوری
real time	بازده فوری
tea bag	پاکت محتوی چای فوری
tea bags	پاکت محتوی چای فوری
hasty	عجولانه فوری
upsurge	قیام فوری وناگهانی
urgent	فوری
accelerating pump	پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
call mission	درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
cash prompt	نقد فوری
cash spot	نقد فوری
dead line	خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
emergency care	مراقبتهای فوری
emergency priority	تقدم فوری
exigent	محتاج به اقدام یا کمک فوری
immediate action	عکس العمل فوری
immediate action	عملیات فوری
immediate addressing	ادرس دهی فوری
immediate memory	حافظه فوری
immediate message	پیام فوری
immediate mission	تک فوری هوایی
immediate mission	ماموریت فوری هوایی
inquiry processing	فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
instantaneous reaction	واکنش فوری
instanter	فوری
payable immediately	قابل پرداخت فوری
pistolgraph	دستگاه عکس فوری
posthaste	فوری
prompt delivery	تحویل فوری
prompt deployment	گسترش فوری
prompt payment	پرداخت فوری
quick set	گرفتن فوری بتن
readout	دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
ready service	اماده به استفاده فوری
reflex force	نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
snap report	گزارش فوری یا انی
snap shooter	عکاس فوری
snap shot	فوری
snap shot	عکس فوری گرفتن
snapshoot	عکس فوری گرفتن
snapshoot	تیر فوری انداختن
speedy trial	دادرسی فوری
spot price	قیمت برای فروش فوری
spot report	گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot sale	فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot test	ازمایش فوری
the letter is urgent	نامه فوری است
urgent priority	تقدم فوری
inst	مخفف فوری
red alert	آژیر خطر فوری
red alerts	آژیر خطر فوری
To demand prompt payment.	تقاضای پرداخت فوری کردن
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
urgently	فوری
I need them urgently.	من آنها را فوری میخواهم.
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom>	فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
Please reply as a matter of urgency.	لطفا فوری پاسخ دهید.
A rapid response would be appreciated.	از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
acute <adj.>	فوری
instantaneous <adj.>	فوری
intuitive <adj.>	فوری
unintermediate <adj.>	فوری
Partial phrase not found.