English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (3 milliseconds)
English Persian
field glasses عینک صحرایی
Other Matches
bleacher صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
glass eye عینک
eyeglass عینک
barnacles عینک
nosepiece پل عینک
glasses عینک
lorgnettes عینک
spectacle عینک
spectacles عینک
lorgnette عینک
goggles عینک
glass عینک
winker عینک
interpupillary عینک
specs عینک
monocle عینک یک چشمی
pince nez عینک دماغی
rim قاب عینک
field glasses عینک رزمی
sunglasses عینک افتابی
earpiece دسته عینک
monocles عینک یک چشمی
snow goggles عینک توفان
temple دسته عینک
snow goggles عینک افتابگیر
butt-strap لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
burning glass عینک جوشکاری
half-glasses عینک یک چشمی
gig lamps عینک شاخدار
eye glass عینک دستی
earpieces دستهی عینک
dark glasses عینک آفتابی
To wear glasses. عینک زدن
eyeglass عینک فنری
lorgnettes عینک پنسی
eyeglass عینک یک چشم
spectacled عینک دار
lorgnette عینک پنسی
bespectacled عینک زده
gig lamps نمایش عینک
goggles عینک ایمنی
rims قاب عینک
opticians عینک ساز
optician عینک ساز
goggling عینک پرواز
goggled عینک پرواز
goggle عینک پرواز
oculists عینک ساز
oculist عینک ساز
sun glasses عینک آفتابی
goggles عینک صحرائی
goggles عینک افتابی
goggles عینک محافظ
peeper ایینه عینک
safety glass عینک ایمنی
safety glasses عینک ایمنی
smoked glasses عینک دودی
smoked عینک دودی
optic شیشه عینک
optometry عینک فروشی
optometry عینک سازی
optometrist عینک ساز
prismatic spectacles عینک نادرست نما
bifocals دو دید عینک دو کانونی
bifocal دو دید عینک دو کانونی
rose-coloured spectacles عینک خوش بینی
to wear glasses عینک گذاشتن یازدن
goggles عینک حفاظ دار
scissors-glasses عینک قیچی شکل
outdoor صحرایی
campestral صحرایی
he wears glasses عینک زده است یادارد
wear عینک یا کراوات زدن فرسودن
lorgnette عینک مخصوص روی بینی
pebble شیشه عینک نوعی عقیق
pebbles شیشه عینک نوعی عقیق
opticians عینک فروش دوربین ساز
optician عینک فروش دوربین ساز
wears عینک یا کراوات زدن فرسودن
lorgnettes عینک مخصوص روی بینی
out guard گشتی صحرایی
outsentry پاسدار صحرایی
mentha piperita نعناع صحرایی
landrail ابچلیک صحرایی
gerbille موش صحرایی
fieldartillery توپخانه صحرایی
call box تلفن صحرایی
ratton موش صحرایی
fieldmice موش صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
field hospital بیمارستان صحرایی
orienteering مسابقهی دو صحرایی
call boxes تلفن صحرایی
prison camp زندان صحرایی
prison camps زندان صحرایی
canning مستراح صحرایی
scabiosa مامیثای صحرایی
fieldmouse موش صحرایی
field work کار صحرایی
corn parsley جعفری صحرایی
english mercury اسفناج صحرایی
field atrillery توپخانه صحرایی
abutilon خطمی صحرایی
field exercise خدمات صحرایی
field exercise تمرین صحرایی
crab apple سیب صحرایی
field glass دوربین صحرایی
latrine توالت صحرایی
field gun توپ صحرایی
field army ارتش صحرایی
field archery تیراندازی صحرایی
crab apples سیب صحرایی
corn mayweed بابونه صحرایی
drumhead court martial محاکمه صحرایی
good henry اسفناج صحرایی
good king اسفناج صحرایی
caracal گربه صحرایی
bindweed نیلوفر صحرایی
voles موش صحرایی
fiedl fortifications استحکامات صحرایی
vole موش صحرایی
cans مستراح صحرایی
field kitchen اشپزخانه صحرایی
pavilions چادر صحرایی
pavilion چادر صحرایی
gerbil موش صحرایی
field ration جیره صحرایی
artillery توپخانه صحرایی
rat موش صحرایی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field stockade ذخایر صحرایی
field wire سیم صحرایی
gerbils موش صحرایی
oat جو صحرایی یولاف
field radio بی سیم صحرایی
field laboratory ازمایشگاه صحرایی
can مستراح صحرایی
field notes یادداشتهای صحرایی
field maintenance نگهداری صحرایی
optometric وابسته به میزان دید و عینک سازی
convertible table میز صحرایی تا شونده
fields زمینه رزمی صحرایی
fielded زمینه رزمی صحرایی
dodders کتان صحرایی لرزیدن
dodder کتان صحرایی لرزیدن
field زمینه رزمی صحرایی
field manual ائین نامه صحرایی
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
tare ویسیای صحرایی ماشک
hudson seal خز موش صحرایی امریکا
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field officer افسر عملیات صحرایی
fieldpiece تفنگ یا توپ صحرایی
field arrow تیرهای تیراندازی صحرایی
vectograph عکس مخصوص استفاده از عینک برجسته بینی
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
lemmings موش صحرایی قطب شمال
lemming موش صحرایی قطب شمال
hock گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
field commands یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
coyote گرگ صحرایی امریکای شمالی
coyotes گرگ صحرایی امریکای شمالی
peafowl قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
fieldwork کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
ess دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
steeplechases اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
field expedient روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
equestrian events مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
steeplechase اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
cross country خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
greenest چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
out post پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
glass عینک دار کردن شیشهای کردن
pioneer heliport فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
central pastry kitchen اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
hare خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
hares خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
field work استحکامات صحرایی استحکامات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com