English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
collateral عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
Other Matches
good performance bond guarntee وثیقه انجام تعهد
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
honouring انجام تعهد
honoured انجام تعهد
honoring انجام تعهد
honours انجام تعهد
honour انجام تعهد
honors انجام تعهد
honored انجام تعهد
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
liquidated damages خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
foreclosure فروش گرویی
retention money پول گرویی
foreclosure ضبط گرویی
mortgage property عین مرهونه
mortgaged property عین مرهونه
pledges عین مرهونه
equitable estate عین مرهونه
pledging عین مرهونه
mortgaged property مال مرهونه
pledged عین مرهونه
pledge عین مرهونه
warranty تضمین تعهد تعهد قانونی
warranties تضمین تعهد تعهد قانونی
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
pledging وثیقه
pawns وثیقه
pledged وثیقه
guarantee وثیقه
guaranty وثیقه
warranty وثیقه
pledge [archaic] [guaranty] وثیقه
guarantees وثیقه
pledge وثیقه
guaranteed وثیقه
guarantee وثیقه
pawning وثیقه
pawn وثیقه
earnest وثیقه
security وثیقه
bail وثیقه
pledges وثیقه
pawned وثیقه
collateral وثیقه
surety وثیقه
impignorate وثیقه
sureties وثیقه
hostages وثیقه
guaranty وثیقه
hostage وثیقه
naminum وثیقه
warranty وثیقه
gage وثیقه
redeem of pledge فک وثیقه
warranties وثیقه
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
premiums وثیقه حق بیمه
premium وثیقه حق بیمه
surety گرو وثیقه
foreclosure ضبط وثیقه
right of lien حق تصرف وثیقه
foreclosure بازداشت وثیقه
secured creditor طلبکار با وثیقه
lienor وثیقه گیر
lienee وثیقه گذار
pledgor وثیقه گذار
guarantees وثیقه سپرده
guarantee وثیقه سپرده
pawns گروگان وثیقه
pledged وثیقه ضمانت
pledgee وثیقه گیرنده
pledgee وثیقه گیر
pledger وثیقه دهنده
caution هوشیاری وثیقه
cautions هوشیاری وثیقه
guarantees کفالت وثیقه
pawning گروگان وثیقه
pledge وثیقه ضمانت
pawn گروگان وثیقه
assurance ضمانت وثیقه
guarantee کفالت وثیقه
cautioned هوشیاری وثیقه
pawned گروگان وثیقه
guaranteed وثیقه سپرده
guaranteed کفالت وثیقه
cautioning هوشیاری وثیقه
earnest وثیقه بیعانه
sureties گرو وثیقه
cash security وثیقه نقدی
guaranty وثیقه گرو
pledges وثیقه ضمانت
assurances ضمانت وثیقه
pledging وثیقه ضمانت
lien حق تصرف وثیقه
to give security وثیقه دادن
gage وثیقه گذاردن
pledging مال مورد وثیقه
pledges گرو گذاشتن وثیقه
pledge مال مورد وثیقه
pledge گرو گذاشتن وثیقه
pledges مال مورد وثیقه
pledged مال مورد وثیقه
unsecured creditor طلبکار بدون وثیقه
pledged گرو گذاشتن وثیقه
pledging گرو گذاشتن وثیقه
in security for یعنوان وثیقه درمقابل
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
lien حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
loan on deposit اعطای وام به وثیقه سپرده
hypothecate وثیقه قرار دادن رهن گذاردن
bondable قابل تبدیل به اوراق قرضه وثیقه پذیر
assume تعهد
commitment تعهد
contract تعهد
liabilities تعهد
onus تعهد
warranties تعهد
commitments تعهد
warranty تعهد
liability تعهد
assunption تعهد
bank bond تعهد
obligation تعهد
assurances تعهد
sponsion تعهد
assumes تعهد
obstriction تعهد
undertaking تعهد
obligations تعهد
bond تعهد
oblogation تعهد
committment تعهد
engagement تعهد
mandated تعهد
assumpsit تعهد
engagements تعهد
mandates تعهد
mandating تعهد
guarantees تعهد
guarantee تعهد
guaranteed تعهد
mandate تعهد
assurance تعهد
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
bondholder دارای صاحب سهام قرضه دارنده وثیقه یاکفالت
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
substitution of an obligation تبدیل تعهد
preengagement تعهد قبلی
extinction of an obligation انقضاء تعهد
termination of an obligation انقضاء تعهد
discharge of an obligation سقوط تعهد
subscribers تعهد کننده
subscriber تعهد کننده
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
peremptory undertaking تعهد قاطع
warranty تعهد کننده
implied assumpist تعهد ضمنی
nonalignment عدم تعهد
recognizance تعهد نامه
mature obligation تعهد حال
liability to disease تعهد امادگی
substitution of a different obligation تبدیل تعهد
take on تعهد کردن
fulfilment of an obligation ایفاء تعهد
warranties تعهد کننده
to take on تعهد کردن
underwritten تعهد کردن
underwrote تعهد کردن
undertakes تعهد کردن
undertaken تعهد کردن
undertake تعهد کردن
enterprise تعهد تجارت
enterprises تعهد تجارت
underwriting تعهد کردن
subscriptions تعهد پرداخت
breach of an obligation تخلف از تعهد
subscription تعهد پرداخت
without engagement فاقد تعهد
covenants تعهد کردن
covenant تعهد کردن
committal تعهد الزام
underwrite تعهد کردن
underwrites تعهد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com