Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
Other Matches
surprise
غافلگیری غافلگیر شدن
surprises
غافلگیری غافلگیر شدن
casualty attack
تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
canvassing
حمله ناگهانی
raid
حمله ناگهانی
raiding
حمله ناگهانی
sortie
حمله ناگهانی
sorties
حمله ناگهانی
canvass
حمله ناگهانی
lunge
حمله ناگهانی
canvassed
حمله ناگهانی
lunges
حمله ناگهانی
raided
حمله ناگهانی
lunging
حمله ناگهانی
lunged
حمله ناگهانی
canvasses
حمله ناگهانی
raids
حمله ناگهانی
inburst
استیلا حمله ناگهانی
inruption
استیلا حمله ناگهانی
raids
تک ناگهانی حمله هوایی
lash out
<idiom>
ناگهانی حمله به کسی
bust
[colloquial]
حمله ناگهانی پلیس
seizures
حمله ناگهانی مرض
round-up
حمله ناگهانی پلیس
police raid
حمله ناگهانی پلیس
raid
تک ناگهانی حمله هوایی
kink
حمله ناگهانی پیچیدن
raided
تک ناگهانی حمله هوایی
paroxysms
حمله ناگهانی مرض
seizure
حمله ناگهانی مرض
paroxysm
حمله ناگهانی مرض
thrust line
خط شروع حمله ناگهانی
raiding
تک ناگهانی حمله هوایی
strikes
حمله ضربه زدن به دشمن
strike
حمله ضربه زدن به دشمن
coup de main
حمله ناگهانی با تمام قوا
ictus
تپش حمله ناگهانی بیهوشی
large scale raid
حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
canvass
غافلگیر کردن
surprise
غافلگیر کردن
To take by surprise . To surprise .
غافلگیر کردن
canvassed
غافلگیر کردن
canvassing
غافلگیر کردن
canvasses
غافلگیر کردن
surprises
غافلگیر کردن
mush
افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
to blow somebody's mind
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
shock action
عمل غافلگیری
surprise attack
تک غافلگیری تک غافلگیرانه
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
ambivalence
توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
unwarned exposed
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
flurry
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
aback
غافلگیر ناگهان
To be caught by surprise . To be off ones guard .
غافلگیر شدن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
It was a complete surprise to me .
کاملا" غافلگیر شدم
hip shoot
تیر غافلگیر کننده
trap mine
مین غافلگیر کننده
surges
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
spurts
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
antagonised
دشمن کردن
antagonises
دشمن کردن
enemy
دشمن کردن
antagonizes
دشمن کردن
enemies
دشمن کردن
antagonizing
دشمن کردن
antagonized
دشمن کردن
antagonize
دشمن کردن
antagonising
دشمن کردن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
to pierce the enemy's line
دشمن رخنه کردن
harasses
ایذا کردن دشمن
harass
ناراحت کردن دشمن
threats
دشمن تهدید کردن
harass
ایذا کردن دشمن
threat
دشمن تهدید کردن
betray
تسلیم دشمن کردن
harasses
ناراحت کردن دشمن
betraying
تسلیم دشمن کردن
to roll up the enemy line
بخط دشمن کردن
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
betrays
تسلیم دشمن کردن
betrayed
تسلیم دشمن کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
confusion agent
عامل گیج کردن دشمن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
direct pressure
تعاقب کردن مستقیم دشمن
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
nosediving
افت ناگهانی کردن
nosedive
افت ناگهانی کردن
nosedived
افت ناگهانی کردن
nosedives
افت ناگهانی کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
crossing the t
قطع کردن راه ستون دشمن
neutralises
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralised
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralizes
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
neutralizing
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralize
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralising
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
to feel a pang of jealousy
ناگهانی احساس حسادت کردن
to flounce
حرکت تند و ناگهانی کردن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
follow up
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
mopping up
پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
to be touched
[hit]
by a pang of regret
ناگهانی احساس پشیمانی
[افسوس]
کردن
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
exfiltration
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
shock
ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shocked
ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shocks
ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
thrusts
حمله کردن
thrust
حمله کردن
attack
حمله کردن بر
to make a pounce
حمله کردن
to set at
حمله کردن به
attacks
حمله کردن
thrusting
حمله کردن
to sweep down on
حمله کردن بر
to makea raid.on
حمله کردن بر
set about
حمله کردن به
attacks
حمله کردن بر
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
to be down up
حمله کردن بر
make at
حمله کردن
attacked
حمله کردن بر
to fallirrto a f.
حمله کردن
to fall on
حمله کردن
strikes
حمله کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com