Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
filmier
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmy
غبار گرفته
Other Matches
dusted
غبار
dusts
غبار
nedula
غبار
film
غبار
filmed
غبار
dust
غبار
haze
غبار
mists
غبار
mist
غبار
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
dimness of the eye
غبار چشم
mistful
غبار دار
amathophobia
غبار هراسی
hazily
با داشتن غبار و مه
cosmic dust
غبار کیهانی
interstellar dust
غبار بین- ستارهای
smaze
غبار شبیه مه رقیق
fallout
گرد و غبار اتمی
dust respirator
ماسک ضد گردو غبار
dust separation
جداسازی گرد و غبار
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
accustomed
خو گرفته
dullest
گرفته
duller
گرفته
sombrous
گرفته
mistful
مه گرفته
dulling
گرفته
dulled
گرفته
dull
گرفته
muzzy
گرفته
dulls
گرفته
fustier
بو گرفته
fustiest
بو گرفته
fusty
بو گرفته
low spirited
گرفته
low-spirited
گرفته
uptight
گرفته
adopted
گرفته
fogbound
مه گرفته
pokey
گرفته
muggy
گرفته
bunged up
قی گرفته
gruff
گرفته
clouded
گرفته
chock full
گرفته
choky
گرفته
comate
مه گرفته
heartsore
دل گرفته
addicted
خو گرفته
brumous
مه گرفته
darksome
گرفته
folded in mist
مه گرفته
hoarse
گرفته
hoarser
گرفته
hoarsest
گرفته
rancid
بو گرفته
thicker
گرفته
thick
گرفته
thickest
گرفته
air less
گرفته
derivatives
گرفته شده
derivative
گرفته شده
dulls
کندشدن گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
fond
انس گرفته
patinous
کبره گرفته
cerated
موم گرفته
dullest
کندشدن گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
began
دست گرفته
poky
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
pokier
گرفته دلگیر
fonder
انس گرفته
fondest
انس گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
hoarsely
بطور گرفته
patinated
زنگار گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
to d. itself
گرفته شدن
triste
گرفته محزون
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
tristful
گرفته محزون
dulling
کندشدن گرفته
caught
گرفته شده
smoky
دود گرفته
measly
کرم گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
solemn
گرفته موقرانه
wont
خو گرفته عادت
blear
گرفته وتاریک
blear eyes
چشمان قی گرفته
in mourning
چرک گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
drippy
هوای گرفته
maggoty
کرم گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
addict
خو گرفته معتاد
leaded
سرب گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
dull
کندشدن گرفته
verminous
شپش گرفته
mity
کزم گرفته
dulled
کندشدن گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
mistful
میغ گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
duller
کندشدن گرفته
medalled
مدال گرفته
eerie
ترساننده گرفته
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
foul house
چشمی گرفته لنگر
lowers
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
i had been caught
گرفته شده بودم
in contemplation
درنظر گرفته شده
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
lour
گرفته شدن عبوس
included
دور گرفته شده
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
assumed
بخود گرفته عاریتی
mucid
بوزک زده بو گرفته
my time is occupied
وقتم گرفته است
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
malty
خو گرفته به ابجو خوری
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
skims
شیر خامه گرفته
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
underlying
در زیر قرار گرفته
AC
گرفته شده است
funky
بوی ناه گرفته
game
شکار گرفته شده
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
He was choking .
گلویش گرفته بود
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed
شیر خامه گرفته
skim
شیر خامه گرفته
low-key
دارای صدای گرفته
low key
دارای صدای گرفته
mossy
خزه گرفته باتلاقی
She was depressed.
دلش گرفته بود
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
applique
مورد استفاده قرار گرفته
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
borrowed money
پول قرض گرفته شده
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
claque
پول گرفته اند دست بزنند
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
I was bitten by a dog.
من توسط
[بوسیله]
سگی گاز گرفته شدم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com