English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
English Persian
chicken feed غذای جوجه
Other Matches
brood کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
brooded کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
broods کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
birds جوجه
bird جوجه
squealer جوجه
broods جوجه
brooded جوجه
brood جوجه
cygnets جوجه قو
cygnet جوجه قو
squab جوجه
chick جوجه
shore dinner غذای دریایی
seafood غذای دریایی
meats غذای اصلی
stinkpot غذای بدبو
cornmeal غذای ذرت
entree غذای اصلی
when in season غذای فصل
restorative food غذای مقوی
spirilual nutriment غذای روحانی
sweetmeat غذای شیرین
dinette غذای گرم
health food غذای سالم
dish of the day غذای روز
luncheons غذای مفصل
potluck غذای مختصر
sop غذای مایع
sops غذای مایع
plant food غذای گیاه
junk foods غذای ناسالم
health foods غذای سالم
birdseed غذای پرندگان
antipasto غذای اشتهااور
luncheon غذای مفصل
meat غذای اصلی
junk food غذای ناسالم
plant food غذای گیاهی
duckling جوجه مرغابی
incubation جوجه کشی
budding poet جوجه شاعر
hedgehogs جوجه تیغی
gosling جوجه غاز
nestlings جوجه اشیانه
turkey poult جوجه بوقلمون
nestling جوجه اشیانه
owlet جوجه جغد
falconet جوجه باز
ducklings جوجه اردک
hatch جوجه گیر ی
duckling جوجه اردک
cockerels جوجه خروس
cockerel جوجه خروس
peachick جوجه طاووس
hatcher جوجه گیر
hatched جوجه گیر ی
eaglet جوجه عقاب
dovelet جوجه کبوتر
chickens جوجه مرغ
chicken جوجه مرغ
rooster جوجه خروس
roosters جوجه خروس
hedgehog جوجه تیغی
flapper جوجه اردک
goslings جوجه غاز
hatches جوجه گیر ی
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
fondu نوعی غذای سویسی
debilitant غذای ضعیف کننده
stenophagous غذای محدود خوار
gastronomist متخصص غذای لذیذ
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
board غذای روی میز
set menu صورت غذای هر روزه
boarded غذای روی میز
a special menu صورت غذای مخصوص
chopsuey نوعی غذای چینی
chow mein نوعی غذای چینی
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
hatcher اسباب جوجه گیری
keet جوجه مرغ شاخدار
hedge hog ارمجی جوجه تیغی
pipers جوجه کبوتر لوله کش
piper جوجه کبوتر لوله کش
polt جوجه ماکیان وامثال ان
porcupine ant eater جوجه تیغی استرالیا
porcupinish مانند جوجه تیغی
porcupiny مانند جوجه تیغی
poult جوجه مرغ و بوقلمون
incubating جوجه کشی کردن
incubate جوجه کشی کردن
incubated جوجه کشی کردن
incubates جوجه کشی کردن
incubator ماشین جوجه کشی
incubators ماشین جوجه کشی
ugly duckling <idiom> جوجه اردک زشت
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
progressive cookery پخت تدریجی غذای یکان
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
food container فرف غذای قابل حمل
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
sloshes غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing غذای چسبناک مشروب لزج
slosh غذای چسبناک مشروب لزج
urchins بچه شیطان جوجه تیغی
porcupine جوجه تیغی خارپشت کوهی
porcupines جوجه تیغی خارپشت کوهی
urchin بچه شیطان جوجه تیغی
to hatch out [egg] بیرون آمدن جوجه [از تخم]
Don't count your chickens before they're hatched. <proverb> جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Don't count your chickens before they are hatched. <proverb> جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count your chickens before they are hatched. جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
quill تیغ جوجه تیغی قلم پر
quills تیغ جوجه تیغی قلم پر
hatchling جوجه سراز تخم دراورده
ravioli نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
mawkish حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
agape غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
entremets غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
casseroles نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
hatch تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatched تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatches تخم دادن جوجه بیرون امدن
fledglings جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
broiler بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
fledgling جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
echidna جوجه تیغی استرالیا خارپشت بیدندان
fledgeling مرغ تازه پروبال دراورده جوجه
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
I revisited her recipe. من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
to d. a chinken شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
spine تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
spines تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
down پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
puffs دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
egg tooth نوک جوجه ازتخم درنیامده که با ان پوست تخم راشکسته بیرون میاید
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
munchies [Colloquial] غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hunger strikes اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
pullet جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
pullets جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com