Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
agape
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
Other Matches
exonarthex
[هشتی ورودی کلیسا خارج از نمای اصلی کلیسا]
prebendary
دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
elder
ارشد کلیسا شیخ کلیسا
festal
جشنی
convivial
جشنی
festivals
جشنی
festive
جشنی
festival
جشنی
to disinvite somebody from an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to pair off
جفت کردن
[برای کاری یا در جشنی]
bar mitzvah
جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
bar mitzvahs
جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
luncheon
غذای مفصل
junk foods
غذای ناسالم
cornmeal
غذای ذرت
dish of the day
غذای روز
chicken feed
غذای جوجه
restorative food
غذای مقوی
when in season
غذای فصل
antipasto
غذای اشتهااور
meat
غذای اصلی
seafood
غذای دریایی
meats
غذای اصلی
luncheons
غذای مفصل
dinette
غذای گرم
sweetmeat
غذای شیرین
plant food
غذای گیاه
stinkpot
غذای بدبو
spirilual nutriment
غذای روحانی
shore dinner
غذای دریایی
potluck
غذای مختصر
plant food
غذای گیاهی
birdseed
غذای پرندگان
sop
غذای مایع
health food
غذای سالم
junk food
غذای ناسالم
health foods
غذای سالم
entree
غذای اصلی
sops
غذای مایع
to pair off
دو نفر دو نفر کردن
[برای کاری یا در جشنی]
gastronomist
متخصص غذای لذیذ
debilitant
غذای ضعیف کننده
Oily skin (food).
پوست ( غذای ) چرب
Good wholesome food .
غذای سالم وکامل
Frozen meat ( food ) .
گوشت ( غذای ) یخ زده
a special menu
صورت غذای مخصوص
chopsuey
نوعی غذای چینی
chow mein
نوعی غذای چینی
stenophagous
غذای محدود خوار
set menu
صورت غذای هر روزه
fondu
نوعی غذای سویسی
boarded
غذای روی میز
board
غذای روی میز
Rice is a wholesome food .
برنج غذای کاملی است
to toy with one's food
با غذای خود بازی کردن
sloshing
غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
sloshes
غذای چسبناک مشروب لزج
slosh
غذای چسبناک مشروب لزج
food container
فرف غذای قابل حمل
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
progressive cookery
پخت تدریجی غذای یکان
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
underfeed
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
mawkish
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casserole
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
ravioli
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
casseroles
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
The food was not fit to eat.
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
I revisited her recipe.
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
slopping
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
churchgoers
کلیسا رو
churchgoer
کلیسا رو
church
کلیسا
churches
کلیسا
kirk
کلیسا
stair towers turrets
کلیسا
bethel
کلیسا
puffs
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
camarin
معبد در کلیسا
chancel
محراب کلیسا
blind storey
تریبون کلیسا
steeple
مناره کلیسا
presbyter
شیخ کلیسا
Ecclesilogy
کلیسا شناسی
croud
سرداب کلیسا
double church
کلیسا دو طبقه
ambulacrum
صحن کلیسا
crowde
سرداب کلیسا
undercroft
اتاق کلیسا
crowd
سرداب کلیسا
croude
سرداب کلیسا
tympanon
جبهه کلیسا
tympan
جبهه کلیسا
territoriality
کلیسا سالاری
territorialism
کلیسا سالاری
tympanum
جبهه کلیسا
nave
رواق کلیسا
lay reader
قاری کلیسا
sexton
خادم کلیسا
kirkman
عضو کلیسا
kirk
به کلیسا رفتن
sextons
خادم کلیسا
transept
بازویی کلیسا
god's acre
محوطه کلیسا
transept
جناح کلیسا
transepts
بازویی کلیسا
transepts
جناح کلیسا
churchly
مربوط به کلیسا
facing the church
روبروی کلیسا
congregation
حضاردر کلیسا
congregations
حضاردر کلیسا
naves
رواق کلیسا
chapelry
حوزه کلیسا
churchmen
نگهبان کلیسا
churchyard
حیاط کلیسا
churchyard
حصار کلیسا
churchyards
حیاط کلیسا
churchyards
حصار کلیسا
crypts
سرداب کلیسا
ecclesiastical
منسوب به کلیسا
crypt
سرداب کلیسا
ostiary
دربان کلیسا
steeple
برج کلیسا
steeples
برج کلیسا
churchman
نگهبان کلیسا
steeples
مناره کلیسا
nave portal
مدخل کلیسا
shepherdess
شبان کلیسا که زن باشد
almonry
صدقه خانه کلیسا
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
cross-aisle
[گوشواره عرضی کلیسا]
shepherdesses
شبان کلیسا که زن باشد
chancelor
جداره مشبک
[کلیسا]
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
spire
تاجک مخروطی کلیسا
belfries
برج ناقوس کلیسا
ante-church
پیش ناو کلیسا
aumbry
[تورفتگی در دیوار کلیسا]
back-aisle
راهرو پشت کلیسا
Deans
رئیس کلیسا یادانشکده
chancel-arch
قوسی شبستان کلیسا
chancel-rail
نرده مشبک
[کلیسا]
spires
تاجک مخروطی کلیسا
chancel-rail
دیواره مشبک
[کلیسا]
cathedra
[صندلی اسقف در کلیسا]
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
altar-table
میز مقدس در کلیسا
epi
[مناره مخروطی کلیسا]
esonarthex
[هشتی ورودی کلیسا]
parvis
حیاط یا دیوارجلو کلیسا
parament
تزئینات اویختنی کلیسا
the church e.
سازمان قانونی کلیسا
lay clerk
سرود خوان کلیسا
tazza
سنگاب بزرگ کلیسا
narthex
هشتی ورودی کلیسا
Dean
رئیس کلیسا یادانشکده
campanile
برج کلیسا منار
campanile
محل ناقوس کلیسا
chanter
سرود خوان کلیسا
pastorium
مقر شبان کلیسا
presbyter
کشیش سرپرست کلیسا
church warden
متصدی دارایی کلیسا
crossing tower
برج تقاطع در کلیسا
belfry
برج ناقوس کلیسا
pastorate
مقام شبانی کلیسا
helm
[تاج مخروطی کلیسا]
narthex
ایوان غربی کلیسا
Gospel side
[قسمت شمالی محراب یا کلیسا]
bema
[بلندترین قسمت شبستان کلیسا]
epistle side
[محراب در گوشه جنوبی کلیسا]
hagioscope
[گشادگی اریب در دیوار کلیسا]
deambulatory
[راهرو یا گردشی در صدر کلیسا]
feretory
[صندوق آثار مقدس کلیسا]
auditory
[نام قدیمی شبستان کلیسا]
deanship
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
churchgoer
کسی که مرتب به کلیسا میرود
impropriator
تفریط کننده دارایی کلیسا
churchgoers
کسی که مرتب به کلیسا میرود
beadle
مستخدم جزء کلیسا یادانشگاه
choir loft
جای مخصوص خواندن کلیسا
disestablished
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing
کلیسا را از ازادی محروم کردن
piscina
حوض شنا سنگاب کلیسا
disestablish
کلیسا را از ازادی محروم کردن
inquisitions
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com