English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
Other Matches
a special menu صورت غذای مخصوص
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
when in season غذای فصل
dish of the day غذای روز
spirilual nutriment غذای روحانی
luncheon غذای مفصل
luncheons غذای مفصل
stinkpot غذای بدبو
meats غذای اصلی
health foods غذای سالم
junk food غذای ناسالم
entree غذای اصلی
junk foods غذای ناسالم
restorative food غذای مقوی
health food غذای سالم
dinette غذای گرم
cornmeal غذای ذرت
meat غذای اصلی
chicken feed غذای جوجه
sweetmeat غذای شیرین
seafood غذای دریایی
plant food غذای گیاهی
plant food غذای گیاه
potluck غذای مختصر
shore dinner غذای دریایی
sops غذای مایع
sop غذای مایع
antipasto غذای اشتهااور
birdseed غذای پرندگان
gastronomist متخصص غذای لذیذ
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
fondu نوعی غذای سویسی
debilitant غذای ضعیف کننده
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
chow mein نوعی غذای چینی
boarded غذای روی میز
board غذای روی میز
stenophagous غذای محدود خوار
set menu صورت غذای هر روزه
chopsuey نوعی غذای چینی
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
sloshes غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
progressive cookery پخت تدریجی غذای یکان
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
sloshing غذای چسبناک مشروب لزج
food container فرف غذای قابل حمل
slosh غذای چسبناک مشروب لزج
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
agape غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
ravioli نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
casserole نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
mawkish حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casseroles نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
I revisited her recipe. من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
hospices منزل
hearth منزل
stages منزل
stage منزل
inn منزل
withindoors در منزل
inns منزل
hospice منزل
hearths منزل
lodgings منزل
houseful یک منزل بر
domiciles منزل
domicile منزل
pied-a-terre منزل
pieds-a-terre منزل
abodes منزل
abode منزل
commorancy منزل
halting place منزل
lodge منزل
lodged منزل
lodges منزل
lodging منزل
homes منزل
housed منزل
biding منزل
habitations منزل
house منزل
habitation منزل
dwelling منزل
dwellings منزل
home منزل
houses منزل
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
digging خانه منزل
lodges منزل کردن
encamps منزل دادن
to take up one's quarters منزل کزدن
encamping منزل دادن
to shift one's lodging تغییردادن منزل
house arrest توقیف در منزل
housework کار منزل
homeward بطرف منزل
home economics تدبیر منزل
alfresco خارج از منزل
lodges منزل دادن
lodged منزل دادن
lodge منزل دادن
household economy تدبیر منزل
He came out of the house. از منزل درآمد
lodged منزل کردن
housed منزل گزیدن
house منزل گزیدن
take up ones abode منزل کردن
accommodating منزل مناسب
lodge منزل کردن
houses منزل گزیدن
lodgment or lodge منزل گیری
camps منزل کردن
dwellings منزل کردن
accommodated منزل دادن
accommodate منزل دادن
accommodates منزل دادن
abides منزل کردن
abided منزل کردن
quarters منزل بخش
abide منزل کردن
housekeeping اداره منزل
home address آدرس منزل
camp منزل کردن
encamp منزل دادن
accomodate منزل دادن
board منزل کردن
residance telephone تلفن منزل
outdoors خارج از منزل
dwelt منزل کرد
dwelt منزل داشت
encamped منزل دادن
to move out [از منزل] رفتن
home economics اقتصاد منزل
roosts منزل کرن
dwelling منزل کردن
roosting منزل کرن
encage منزل دادن
roosted منزل کرن
roost منزل کرن
boarded منزل کردن
dwelling house منزل مسکونی
camped منزل کردن
puffs دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
lodgment منزل گیری استقرار
lodgement منزل گیری استقرار
to move out [از منزل] بارکشی کردن
pet حیوان اهلی منزل
petted حیوان اهلی منزل
withindoors اشخاص داخل منزل
to fix up منزل دادن پوشانیدن
manor ملک تیولی منزل
manors ملک تیولی منزل
pets حیوان اهلی منزل
house service meter کنتور برق منزل
To put up at a place . درجایی منزل کردن
halfway house منزل نیمه راه
halfway houses منزل نیمه راه
house wiring switch کلید برق منزل
houseplant گیاه توی منزل
houseplants گیاه توی منزل
I am staying at the hotel. در هتل منزل دارم.
well lodged دارای منزل راحت
search warrant حکم تفتیش منزل
accommodations منزل وسایل راحتی
accommodation منزل وسایل راحتی
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
search warrants حکم تفتیش منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
rooms مسکن گزیدن منزل دادن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com