English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
luncheon غذای مفصل
luncheons غذای مفصل
Other Matches
glenoid fossa or cavity گودی مفصل کاسه مفصل
cornmeal غذای ذرت
potluck غذای مختصر
spirilual nutriment غذای روحانی
dinette غذای گرم
plant food غذای گیاهی
when in season غذای فصل
seafood غذای دریایی
plant food غذای گیاه
shore dinner غذای دریایی
chicken feed غذای جوجه
stinkpot غذای بدبو
birdseed غذای پرندگان
junk foods غذای ناسالم
junk food غذای ناسالم
health foods غذای سالم
entree غذای اصلی
restorative food غذای مقوی
meats غذای اصلی
sop غذای مایع
antipasto غذای اشتهااور
meat غذای اصلی
dish of the day غذای روز
sweetmeat غذای شیرین
sops غذای مایع
health food غذای سالم
board غذای روی میز
boarded غذای روی میز
chopsuey نوعی غذای چینی
chow mein نوعی غذای چینی
debilitant غذای ضعیف کننده
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
fondu نوعی غذای سویسی
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
set menu صورت غذای هر روزه
gastronomist متخصص غذای لذیذ
a special menu صورت غذای مخصوص
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
stenophagous غذای محدود خوار
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
progressive cookery پخت تدریجی غذای یکان
sloshes غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
slosh غذای چسبناک مشروب لزج
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
food container فرف غذای قابل حمل
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
casseroles نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
casserole نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
ravioli نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
agape غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
entremets غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
I revisited her recipe. من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
linkage point مفصل
baom joomok یک مفصل
anarthrous بی مفصل
pivot مفصل
fine drawn مفصل
copious مفصل
inventorial مفصل
commissure مفصل
jointless بی مفصل
articulation مفصل
pivots مفصل
voluminous مفصل
spacious مفصل
fulsome مفصل
copulas مفصل
copula مفصل
coupling مفصل
inarticulate بی مفصل
hinge مفصل
hinges مفصل
pivoted مفصل
joint مفصل
socket مفصل
sockets مفصل
juncture مفصل
Hinduism مفصل
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
sleeves موف مفصل
splices مفصل بافته
joint مفصل پیوندگاه
articulation مفصل بندی
knee joint مفصل زانو
sleeve موف مفصل
largo اهسته و مفصل
articulation مفصل لولا
multiple cable joint مفصل انشعاب
universal joint مفصل چرخنده
articulates مفصل دارکردن
swivel joint مفصل گردان
hip مفصل ران
synarthrosis مفصل بی حرکت
synosteology مفصل شناسی
steering swivel مفصل فرمان
toggle joint مفصل زانویی
hips مفصل ران
scape مفصل اصلی
splice مفصل بافته
spliced مفصل بافته
splicing مفصل بافته
articulating مفصل دارکردن
trunnion مفصل افقی
diarthrosis مفصل متحرک
articulate مفصل دارکردن
arthritis اماس مفصل
swivels مفصل گردان
clipped مفصل کابل
clippings مفصل کابل
arthrology مفصل شناسی
clips مفصل کابل
ankylosis جمود مفصل
abarticulation مفصل متحرک
ample فراوان مفصل
facets بند مفصل
facet بند مفصل
swivel مفصل گردنده
swivel مفصل گردان
swivelled مفصل گردنده
pigtails مفصل دم خوکی
pigtail مفصل دم خوکی
swivelled مفصل گردان
swivels مفصل گردنده
clip مفصل کابل
ball and socket joint مفصل ساچمه ای
high tea عصرانه مفصل
arthritis التهاب مفصل
disjoint از مفصل دراوردن
detail part قسمت مفصل
gimmal مفصل لولا
ginglymus مفصل لولایی
glene کاسه مفصل
juncture پیوستگی مفصل
hip joint مفصل ران
palaver گفتگوی مفصل
choke joint مفصل چوکی
in great detail با جزئیات مفصل
hinge joint مفصل لولایی
puff دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
In ditail . Diffusively . بطور مفصل ( مفصلا")
cable joint مفصل اتصال کابل
dimerous دارای مفصل دوبخشی
diffusively بطور منتشر و یا مفصل
double jointed دارای مفصل کاذب
amplified مفصل گفتن یانوشتن
clamping sleeve مفصل مهار کننده
choke flange joint مفصل چوکی ال شکل
cable jointing sleeve مفصل انشعاب کابل
arthropathy ناخوشی بند یا مفصل
amplifies مفصل گفتن یانوشتن
amplify مفصل گفتن یانوشتن
amplifying مفصل گفتن یانوشتن
acondylose بدون بند یا مفصل
acondylous بدون بند یا مفصل
arthropod جانور مفصل دار
arthropoda جانوران مفصل دار
disjoint در رفتن از مفصل درامدن
enarthrosis مفصل کام و زبانهای
gabfest محاوره طولانی و مفصل
double-jointed دارای مفصل کاذب
joint مفصل اتصال ضربهای
thurl مفصل خاصره گوسفند
arthritic مبتلا به اماس مفصل
kettledrum دمامه عصرانه مفصل
kettle drum دمامه عصرانه مفصل
kettledrums دمامه عصرانه مفصل
luxation در رفتگی مفصل استخوان
naker دمامه عصرانه مفصل
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
joint resistance مقدار مقاومت مفصل
arthritic مربوط به ورم و اماس مفصل
internode قسمت میان دو بندیا مفصل
hip joint مفصل استخوان خاصره وران
rabbet joint بست یا مفصل کنش کاوی
garnets حجر سیلان نوعی لولا یا مفصل
garnet حجر سیلان نوعی لولا یا مفصل
dactylus بند یا مفصل بزرگ پای حشرات
monographist نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
to give a long recital of something دادن یک شرح مفصل و طولانی از چیزی
submission hold کانستنس یاشکستن دست از مفصل تاارنج
to detail something چیزی را مفصل [با همه جزییات] شرح دادن
programming specification مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com