English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
plant food غذای گیاه
Other Matches
isomorph جانور یا گیاه ویاگروهی که مشابه گیاه یاگروه دیگری است
gametophyte گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
ear خوشه [بخشی از ساقه گیاه غلاتی] [گیاه شناسی]
rhubarb گیاه ریواس [از برگ های این گیاه در چین و هند جهت تهیه رنگ زرد لیمویی استفاده می شود.]
madder گیاه روناس [از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
halophyte گیاه اب شور یا گیاه شوره زی
wildling گیاه وحشی گیاه خودرو
hemp گیاه شاهدانه [در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
potluck غذای مختصر
seafood غذای دریایی
antipasto غذای اشتهااور
shore dinner غذای دریایی
entree غذای اصلی
dish of the day غذای روز
luncheon غذای مفصل
luncheons غذای مفصل
when in season غذای فصل
chicken feed غذای جوجه
dinette غذای گرم
plant food غذای گیاهی
spirilual nutriment غذای روحانی
cornmeal غذای ذرت
meat غذای اصلی
sops غذای مایع
sop غذای مایع
health foods غذای سالم
health food غذای سالم
birdseed غذای پرندگان
restorative food غذای مقوی
meats غذای اصلی
junk food غذای ناسالم
sweetmeat غذای شیرین
stinkpot غذای بدبو
junk foods غذای ناسالم
boarded غذای روی میز
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
chopsuey نوعی غذای چینی
chow mein نوعی غذای چینی
board غذای روی میز
fondu نوعی غذای سویسی
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
gastronomist متخصص غذای لذیذ
debilitant غذای ضعیف کننده
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
a special menu صورت غذای مخصوص
stenophagous غذای محدود خوار
set menu صورت غذای هر روزه
sloshes غذای چسبناک مشروب لزج
slosh غذای چسبناک مشروب لزج
food container فرف غذای قابل حمل
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
sloshing غذای چسبناک مشروب لزج
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
progressive cookery پخت تدریجی غذای یکان
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
agape غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
casseroles نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
ravioli نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
entremets غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
casserole نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
I revisited her recipe. من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
puffing دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
munchies [Colloquial] غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
hunger strikes اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
herb گیاه
greenstuff گیاه
plants گیاه
plant گیاه
vegetable گیاه
lungwort شش گیاه
herbs گیاه
herbage گیاه
herbiferous گیاه دار
herbescent گیاه مانند
herbivora گیاه خواران
ratoon جوانه گیاه
herblike گیاه مانند
ramie الیاف گیاه
polycotylledon گیاه چندلپه
herbiferous گیاه اور
herbary باغ گیاه
saxifrage گیاه سنگروی
yearling گیاه یک ساله
xerophyte گیاه خشک زی
groundling گیاه زمینی
gymnosperm گیاه بازدانه
waterweed گیاه ابزی
houseplant گیاه خانگی
vegetive گیاه پرور
turnsole گیاه تورنسل
hedysarum گیاه ترنجبین
houseplants گیاه خانگی
the stem of a plant ساقه گیاه
sweet rush گور گیاه
herbary گیاه زار
sensitive plant گیاه حساس
seed plant بذر گیاه
plantlike گیاه مانند
podophyllum مهر گیاه
herborist گیاه فروش
musk root گیاه مشکین
mucilage لزوجت گیاه
monocotyledon گیاه تک لپه
mimosa گیاه حساس
milk weed گیاه پادزهر
milk weed شیر گیاه
microphyte گیاه خرد
legumen گیاه خوردنی
manragora مردم گیاه
manragora مهر گیاه
lemon grass گور گیاه
lithophyte گیاه سنگ زی
mandragora مهر گیاه
mandrake مردم گیاه
nicotiana گیاه توتون
oceanophyte گیاه دریایی
orchis گیاه ثعلب
herborist گیاه شناس
phytosphere گیاه- کره
phytosphere گیاه- سپهر
phytophagous گیاه خوار
phytology گیاه شناسی
herby گیاه دار
phytogenic گیاه زاد
honey dew شهد گیاه
phanerogam گیاه گلدار
phanerogam گیاه تخمدار
overgrown with plants پوشیده از گیاه
overgrown with plants گیاه پوش
hydrophyte گیاه ابزی
mandrake مهر گیاه
green meat گیاه خوراکی
agaric گیاه قارچی
botanists گیاه شناس
botanist گیاه شناس
botany گیاه شناسی
sheaf دسته گل یا گیاه
to water something آب دادن [گیاه]
plants گیاه نهال
vegetative گیاه پرور
ornamental گیاه ارایشی
Aborigine گیاه بومی
epiphyte گیاه هوازی
aerophyte گیاه هوازی
acotyledon گیاه بی لپه
herbal گیاه نامه
facets سطح گیاه
facet سطح گیاه
herbaceous گیاه مانند
plant گیاه نهال
grafts پیوند گیاه
grafted گیاه پیوندی
grafted پیوند گیاه
graft گیاه پیوندی
graft پیوند گیاه
fungus گیاه قارچی
undergrowth زیر گیاه
grafts گیاه پیوندی
hybrid گیاه پیوندی
herbalist گیاه شناس
aromatic گیاه خوشبو
herbivore گیاه خوار
herbivorous گیاه خواری
herbicides موادسمی ضد گیاه
herbicide موادسمی ضد گیاه
cutting قلمه گیاه
herbalists گیاه شناس
husbands گیاه پرطاقت
air plant گیاه هواخوریاهواروی
husband گیاه پرطاقت
fuzz ball گیاه قارچی
forb گیاه بوته
cranesbill گیاه شمعدانی
crucifer گیاه چلیپایی
flowerer گیاه گل دهنده
fig marigold گیاه نیمروز
herbist گیاه فروش
exogen گیاه برون رو
decumbent گیاه خزنده
crytogam گیاه گمزاد
cullion گیاه ثعلب
club moss گیاه کبریت
azalea گیاه ازالیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com