Dictiornary-Farsi | غذا ( لباس ) ساده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Plain food (dress).	غذا ( لباس ) ساده


Other Matches

to dress [put on your clothes or particular clothes]	لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
motley	مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out	پهن کردن لباس [روی بند لباس]
life jacket	لباس نجات لباس چوب پنبهای
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
steam iron	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
uniform	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
expansive <adj.>	ساده دل
good-humored	ساده دل
freestanding	ساده
innocent <adj.>	ساده دل
fructose	ساده
seemly <adj.>	ساده دل
plain	ساده
simple minded	ساده دل
conversable <adj.>	ساده دل
incomplex	ساده
idiots	ساده
untutored	ساده
naif	ساده
free spoken	ساده گو
idiot	ساده
cleans	ساده
cleanest	ساده
cleaned	ساده
clean	ساده
clodhoppers	ساده
clodhopper	ساده
positive	ساده
plainer	ساده
naive	ساده
homespun	ساده
plainest	ساده
baldly	ساده
plains	ساده
baldest	ساده
balder	ساده
unassuming	ساده
simple-hearted <adj.>	ساده دل
inexpensive	ساده
downright	ساده
unsophisticated	ساده
unceremonious	ساده
unceremoniously	ساده
simplistic	ساده
sheepish	ساده دل
frugal	ساده
sheepishly	ساده دل
incomposite	ساده
explicit	ساده
bald	ساده
fanciless	ساده
simplest	ساده
simplest	ساده دل
simplex	ساده
slickest	ساده
slick	ساده
daff	ساده دل
taffetized	ساده
unaffected	ساده
fraudless	ساده
simple	ساده
simple	ساده دل
simpler	ساده
simpler	ساده دل
unaadorned	ساده
simpleminded	ساده دل
simple hearted	ساده دل
unmeaning	ساده
artless	ساده
plain hearted	ساده دل
semplice	ساده
charmless	ساده
gullibility	ساده لوحی
cats paw	ساده لوح
two time	دو حرکت ساده
goofed	ادم ساده
gowk	ساده لوح
oaf	ساده لوح
gobemouche	ساده لوح
goofing	ادم ساده
soft headed	ساده لوح
goof	ادم ساده
ingenuous	صاف و ساده
reduction	ساده سازی
naive	ساده لوح
candid	صاف و ساده
clean collection	وصولی ساده
clean bill of lading	بارنامه ساده
clean bill	برات ساده
reductions	ساده سازی
simple shear	برش ساده
primitive	شکل ساده
oafs	ساده لوح
open-and-shut	ساده واضح
lambs	ادم ساده
basic circuit	مدار ساده
simplifications	ساده سازی
dupable	ساده لوح
underhand service	سرویس ساده
unfigured	بی صورت ساده
open and shut	ساده واضح
smpleton	ساده لوح
empirical formula	فرمول ساده
fall guy	ساده لوح
fall guys	ساده لوح
sot	ساده لوح
credulous	ساده لوح
plain design	طرح کف ساده
flat rate	نرخ ساده
unskilled worker	کارگر ساده
simplified	ساده شده
galah	ساده لوح
goofs	ادم ساده
dupe	ساده لوح
gaby	ساده لوح
duped	ساده لوح
frugal food	خوراک ساده
dupes	ساده لوح
plain clothes	ساده پوش
plain-clothes	ساده پوش
free spokenness	ساده گویی
simple interest	سود ساده
duping	ساده لوح
book keeping by single e.	دفترداری ساده
booby	ساده لوح
primary cell	پیل ساده
simplification	ساده سازی
soft eye	چشمی ساده
simple-minded	ساده لوح
deck hand	ملوان ساده
plainly	بطور ساده
simple compression	فشار ساده
plain flap	فلپ ساده
plain paper	کاغذ ساده
plain rib	تیغه ساده
plain weave	بافت ساده
sketched	نقشه ساده
sketches	طرح ساده
simple bending	خمش ساده
sketched	طرح ساده
sketch	نقشه ساده
deck hands	ملوان ساده
simple fraction	کسر ساده
simple eye	چشم ساده
overhand knot	گره ساده
simple distillation	تقطیر ساده
perfect gazes	گازهای ساده
sketch	طرح ساده
simple correlation	همبستگی ساده
phoneme	صدای ساده
phonemes	صداهای ساده
pick wickian	ساده بی تکلف
simple beam	تیر ساده
simple beam	تیره ساده
sketches	نقشه ساده
simple truss	خرپای ساده
simple structure	ساخت ساده
sementem	معنی ساده
simple stress	تنش ساده
simple oscillator	نوسانگر ساده
simple parry	دفاع ساده
reducing	ساده کردن
reduces	ساده کردن
reduce	ساده کردن
credulity	ساده لوحی
simple schizophrenia	اسکیزوفرنی ساده
nincompoop	ساده لوح
simpleminded	ساده لوح
nincompoops	ساده لوح
simpleton	ساده لوح
simpletons	ساده لوح
simple average	میانگین ساده
navvies	کارگر ساده
navvy	کارگر ساده
simple attack	حمله ساده
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
simplex channel	مجرای ساده
penny whistle	نی لبک ساده
reducible	ساده شدنی
penny whistles	نی لبک ساده
credulousness	ساده لوحی
noddy	ساده لوح
simplistic	ساده طبع
lamblike	ساده لوح
liquidation	ساده سازی
lamblkin	ساده لوح
take it easy <idiom>	ساده بگیر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
simplifcation	ساده سازی
baring	ساده اشکار
barest	ساده اشکار