Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
English
Persian
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
Other Matches
engulf
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfed
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfing
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfs
غرق کردن در غوطه ورساختن
overwhelm
غوطه ورساختن
submers
غوطه ورساختن
overwhelmed
غوطه ورساختن
overwhelms
غوطه ورساختن
submerge
غوطه ورساختن
submerged
غوطه ورساختن
submerges
غوطه ورساختن
submerging
غوطه ورساختن
abysm
غوطه ورساختن مغاک
abysses
غوطه ورساختن مغاک
abyss
غوطه ورساختن مغاک
to overload someone
[with something]
کسی را
[با چیزی]
غوطه ورساختن
reserve buoyancy
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
immerses
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing
غوطه ور کردن شناور نمودن
demerse
زیراب کردن غوطه دادن
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
wet stowage
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
to look up
پیدا کردن
find
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
average
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
track
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
stammer
لکنت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
converging
تقارت پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
liaises
ارتباط پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
respire
امید تازه پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
respired
امید تازه پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
lohmannizing
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
find
کشف کردن پیدا کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
plunges
غوطه
soak
غوطه
soaks
غوطه
plunge
غوطه
adrift
<adj.>
غوطه ور
plunged
غوطه
floating
غوطه ور
dips
غوطه
ducker
غوطه زن
dip
غوطه
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com