Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 96 (8 milliseconds)
English	Persian
evanescence	غیب زدگی
Search result with all words
melancholy	سودا زدگی غمگین
freeze	یخ زدگی
freezes	یخ زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
ageing	زنگ زدگی
peck	نوک زدگی سوراخ
pecked	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
pecks	نوک زدگی سوراخ
starvation	قحطی قحطی زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
stain	زنگ زدگی
stained	زنگ زدگی
staining	زنگ زدگی
stains	زنگ زدگی
chip	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
corrosion	زنگ زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
seasickness	دریا زدگی
fouling	زنگ زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
sunburn	افتاب زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
startles	پرش وحشت زدگی
dismay	وحشت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
dismaying	وحشت زدگی
dismays	وحشت زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
possession	جن زدگی
acariasis	کرم زدگی
acariasis	کنه زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
afflictedness	محنت زدگی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
cacodemonomania	جن زدگی
demonomania	جن زدگی
cataplexy	خشک زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
corrsion	زنگ زدگی
dewiness	شبنم زدگی
efflorescence	شوره زدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
frostiness	یخ زدگی
fustiness	کفک زدگی
glaciation	یخ زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
heliosis	افتاب زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
moldy	کپک زدگی
mouldiness	کپک زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
precipitately	از روی شتاب زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
previousness	شتاب زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
rime	یخ زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
rustiness	زنگ زدگی
scientism	علم زدگی
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
sun burn	افتاب زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
transfixion	حیرت زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
jetlag	جت زدگی
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
ageing	زنگ زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
Partial phrase not found.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com