Total search result: 241 (21 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
divine |
غیب گویی کردن |
divined |
غیب گویی کردن |
divines |
غیب گویی کردن |
divining |
غیب گویی کردن |
|
|
Search result with all words |
|
complement |
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن |
complemented |
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن |
complementing |
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن |
complements |
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن |
bounce |
پریدن گزاف گویی کردن |
bounced |
پریدن گزاف گویی کردن |
bounces |
پریدن گزاف گویی کردن |
knock |
بد گویی کردن از |
knocked |
بد گویی کردن از |
knocks |
بد گویی کردن از |
quibble |
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن |
quibbled |
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن |
quibbles |
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن |
quibbling |
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن |
dote |
پرت گویی کردن |
doted |
پرت گویی کردن |
dotes |
پرت گویی کردن |
exaggerate |
گزافه گویی کردن |
exaggerates |
گزافه گویی کردن |
exaggerating |
گزافه گویی کردن |
overstate |
گزافه گویی کردن |
overstated |
گزافه گویی کردن |
overstates |
گزافه گویی کردن |
overstating |
گزافه گویی کردن |
forebode |
پیش گویی کردن |
fribble |
یاوه گویی کردن |
hyperbolize |
گزافه گویی کردن |
prate |
یاوه گویی کردن وراجی کردن |
rodomontade |
گزافه گویی کردن فریاد |
soliloquize |
تک گویی کردن |
to fling d. |
بد گویی کردن |
to speak ill of |
بد گویی کردن از |
bullshit |
چرند گویی کردن |
natter |
یاوه گویی کردن |
nattered |
یاوه گویی کردن |
nattering |
یاوه گویی کردن |
natters |
یاوه گویی کردن |
Other Matches |
|
chiromancy |
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست |
telnet |
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند |
scandals |
بد گویی |
to stab in the back |
بد گویی |
pauciloquy |
کم گویی |
so to peaking |
گویی |
laconic speech |
کم گویی |
candor |
رک گویی |
downrightness |
رک گویی |
scandal |
بد گویی |
soliloquy |
تک گویی |
ingenuousness |
رک گویی |
free spokenness |
رک گویی |
hypologia |
کم گویی |
knop |
گویی |
soliloquies |
تک گویی |
one would say |
گویی |
candour |
رک گویی |
plain speaking |
رک گویی |
outdpokenness |
رک گویی |
hypophrasia |
کم گویی |
as thought |
گویی |
wit |
بذله گویی |
pseudology |
دروغ گویی |
labyrinthine speech |
پریشان گویی |
piffle |
مهمل گویی |
contradictions |
خلاف گویی |
contradiction |
خلاف گویی |
wits |
بذله گویی |
reticency |
سکوت کم گویی |
vituperation |
ناسزا گویی |
waggery |
بذله گویی |
polylogia |
پریشان گویی |
rants |
بیهوده گویی |
facetiousness |
بذله گویی |
ranting |
بیهوده گویی |
ranted |
بیهوده گویی |
ambage |
ابهام گویی |
rant |
بیهوده گویی |
exaggeration |
گزافه گویی |
lallation |
کودکانه گویی |
ranten |
بیهوده گویی |
jocose |
بذله گویی |
reticence |
سکوت کم گویی |
restatements |
باز گویی |
restatement |
باز گویی |
cluttering |
بریده گویی |
bullshit |
گزافه گویی |
free spokenness |
ساده گویی |
tautologize |
مکرر گویی |
extemporization |
بالبداهه گویی |
stilted speech |
مطنطن گویی |
knob |
دستگیره گویی |
polyphrasia |
پریشان گویی |
wittiness |
بذله گویی |
wittiness |
لطیفه گویی |
witticism |
بذله گویی |
word salad |
اشفته گویی |
witticisms |
بذله گویی |
tachylalia |
شتابان گویی |
tachyphemia |
شتابان گویی |
knobs |
دستگیره گویی |
verbosity |
اطناب گویی |
leasing |
دروغ گویی |
idiolalia |
مهمل گویی |
jest |
بذله گویی |
jests |
بذله گویی |
disclosure |
بی پرده گویی |
disclosures |
بی پرده گویی |
echophrasia |
پژواک گویی |
repetitions |
باز گویی |
jocosely |
بذله گویی |
logorrhea |
پراکنده گویی |
open heartedness |
رک گویی صداقت |
metonymy |
به تقریب گویی |
door-knob |
دستگیره گویی |
echolalia |
پژواک گویی |
premonitions |
شوم گویی |
poeticism |
شعر گویی |
idioglossia |
نامفهوم گویی |
invective |
ناسزا گویی |
incoherence |
گسسته گویی |
improvisation |
بدیهه گویی |
premonition |
شوم گویی |
scandalum magnatum |
بد گویی از بزرگان |
self contradiction |
تناقض گویی |
tympany |
گزافه گویی |
divination |
غیب گویی |
divagation |
پریشان گویی |
unreserve |
بی پرده گویی |
agitolalia |
شتابان گویی |
gossip |
اراجیف بد گویی |
gossiped |
اراجیف بد گویی |
gossiping |
اراجیف بد گویی |
rhodomontade |
گزاف گویی |
gossips |
اراجیف بد گویی |
so to speak |
چنانکه گویی |
revilement |
ناسزا گویی |
ellipsis |
بریده گویی |
verbalization |
دراز گویی |
gratulation |
تبریک گویی |
missatement |
خلاف گویی |
repetition |
باز گویی |
rodomontade |
گزاف گویی |
ironies |
وارونه گویی |
irony |
وارونه گویی |
iterance |
باز گویی |
overstatements |
گزافه گویی |
prate |
یاوه گویی |
somniloquy or quence |
سخن گویی |
overstatement |
گزافه گویی |
extravaganzas |
فانتزی گزاف گویی |
Is that so ? You dont say. |
نه بابا ( جدی می گویی ) ؟ |
witticisms |
شوخی لطیفه گویی |
delirium |
پرت گویی دیوانگی |
tergiversation |
بی ثباتی تناقض گویی |
hyperbole |
غلو گزاف گویی |
obsequiousness |
تملق مزاج گویی |
divining rod |
چوب غیب گویی |
effusively |
چنانکه گویی بریزد |
Do you mean it ? Really ? Honestly ? |
جان من ؟( جدی می گویی ) |
extravaganza |
فانتزی گزاف گویی |
it look as if |
چنین مینماید که گویی |
chicaneries |
ضد ونقیض گویی مغالطه |
logorrhea |
پرحرفی وبیهوده گویی |
bounced |
جست گزاف گویی |
bounces |
جست گزاف گویی |
recriminatory |
پس دهنده بد گویی یاتهمت |
deliriousness |
پرت گویی [روانشناسی] |
deliriousness |
هذیان گویی [روانشناسی] |
chicanery |
ضد ونقیض گویی مغالطه |
recriminative |
پس دهنده بد گویی یا تهمت |
witticism |
شوخی لطیفه گویی |
bounce |
جست گزاف گویی |
grandiloquence |
گزاف گویی مبالغه |
toucher |
گویی که باجک برخوردکند |
veridical |
از روی حقیقت گویی |
quirk |
مزاجی تناقض گویی |
quirks |
مزاجی تناقض گویی |
gutter ball |
گویی که به شیار میافتد |
pleasantries |
بذله گویی شوخی |
pleasantry |
بذله گویی شوخی |
corespondent |
مسئول جواب گویی |
he made a show of goung |
چنان وانمودکردکه گویی میرود |
he coins money |
گویی پول سکه میزند |
monological |
وابسته بشیوه تنهاسخن گویی |
divination |
پیش گویی فال گیری |
welcoming drink |
نوشیدنی خوش آمد گویی |
magniloquence |
قلمبه نویسی گزاف گویی |
bombast |
جنس پنبهای گزافه گویی |
self contradiction |
معارضه بانفس تناقض گویی |
longbow |
اغراق گویی کمان دستی |
longbows |
اغراق گویی کمان دستی |
ingenuously |
ازروی سادگی بارک گویی |
geomancy |
غیب گویی ازروی خاک |
You took the words out of my mouth. |
جانا سخن از زبان ما می گویی |
mythomania |
جنون دروغ یا اغراق گویی |
mealy mouthed |
دریغ دارنده ازراست گویی |
my ears burn |
گویی کسی از من سخن می گوید |
flim flam |
هرزه درایی گزاف گویی |
mealy-mouthed |
دریغ دارنده ازراست گویی |
touch on (upon) <idiom> |
خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی |
rhabdomancy |
پیش گویی بوسیله چوب یاعصا |
improvisatorial |
وابسته به بدیهه گویی یابدیهه سازی |
sciomacy |
غیب گویی از روی سایه مرده |
own nest |
بد گویی از خانه خود زشت است |
As for me , I was going crazy ( mad ) . |
مرا می گویی داشتم دیوانه می شدم |
crotched |
گویی که در مربع بالای میزبیلیارد است |
fatidic |
وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع |
improvisatory |
وابسته به بدیهه گویی یابدیهه سازی |
on |
گویی که هدف ضربه بعدی است |
humoristic |
مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی |
he walks as if he were drunk |
چنان راه میرود که گویی مست است |
mealy wings |
بالهایی که گویی ارد روی انهاپاشیده اند |
nuncupation |
افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی |
spot shot |
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده |
object ball |
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد |
catechetics |
فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی |
out and in |
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد |
it is safe to say |
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت |
wot |
هوش زیرکی فهم ادراک عقل بذله گویی |
bounce shot |
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود |
paranoia |
جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت |
I dare you to say it to his face. |
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه |
prolepsis |
فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است |
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . |
فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است |
spot ball |
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد |
markers |
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده |
marker |
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده |
virtual |
بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است |
away |
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند |
map |
با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند |
server |
که به کاربر امکان دستیابی به فایلهای کامپیوتر دیگر و وسایل جانبی روی شبکه میدهد به صورتی که گویی منابع محلی هستند |
maps |
با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند |
scatology |
وسواس هرزه گویی وسواس نجاست |
glad hand |
خوشامد گویی صمیمانه خوشامد گرم |
provisional ball |
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده |
transparent |
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است |
transparently |
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |